امیرمهدی، گل‌پسر 7 ساله‌ام، از بچگی گرچه ظاهر امر این بود که مشغول بازی یا کارای خودشه، همیشه حواسش به صداهای مختلف تو خونه هم بوده و اینو بعدتر یا با مطرح کردن یا پرسیدن یه نکته‌اش یا تکرار بخشیش نشون داده. ایام دهه اول ماه عزای حسین علیه‌السلام هم، که عزاداری‌ها و سخنرانی‌ها از تلویزیون پخش می‌شد، گهگاهی نکاتی از مطالب مطرح شده تو سخنرانی‌ها و یا مرثیه‌خوانی‌ها رو گلچین می‌کرد و می‌گفت و یا گاهی به شدت ابراز احساسات می‌کرد و میومد بغلم و می‌گفت که چقدر زیاد امام حسین رو دوست داره و چقدر از دشمناش بدش میاد.

دیروز هم نشسته بود و یه نقاشی از واقعه عاشورا با کلی احساس ماتم و اندوه کشید و آورد برامون توضیح داد؛ منم حیفم اومد تو وبلاگم نذارمش و بهش گفتم حتما میذارمش:

نقاشی امیرمهدی

توضیح نقاشی: وسطی که سوار بر اسبه، امام حسین علیه‌السلامه که علی اصغر 6 ماهه هم بغلشه(هر دو رو هم نورانی کرده) جلوی اسب هم خونه که ریخته، بالاتر قاتل امامه و پایین هم خیمه‌های در حال سوختنه  و امام سجاد بیمار که دراز کشیده و حضرت زینب سلام‌الله‌علیها که اون کنار ایستاده.