سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

مسئله‌ى مطالعه و کتاب‌خوانى مهم است. در جامعه‌ى ما بى‌اعتنائى به کتاب وجود دارد. گاهى آدم مى‌بیند در تلویزیون از این و آن سؤال می‌کنند: آقا شما چند ساعت در شبانه‌روز مطالعه می‌کنید، یا چقدر وقت کتاب‌خوانى دارید؟ یکى می‌گوید پنج دقیقه، یکى می‌گوید نیم ساعت! انسان تعجب می‌کند. ما باید جوانان را به کتاب‌خوانى عادت دهیم، کودکان را به کتاب‌خوانى عادت دهیم؛ که این تا آخر عمر همراهشان خواهد بود. کتاب‌خوانى در سنین بنده - که البته بنده چندین برابر جوانها کتاب می‌خوانم - غالباً تأثیرش بمراتب کمتر است از کتاب‌خوانى در سنین جوان‌ها و شما عزیزانى که اینجا حضور دارید. آن‌چه که همیشه براى انسان می‌ماند، کتاب‌خوانى در سنین پائین است. جوانان شما، کودکان شما هرچه می‌توانند، کتاب بخوانند؛ در فنون مختلف، در راه‌هاى مختلف، مطلبى یاد بگیرند. البته از هرزه‌گردى در محیط کتاب هم باید پرهیز کرد، منتها این مسئله‌ى بعدى است؛ مسئله‌ى اول این است که یاد بگیرند، عادت کنند به این که اصلاً به کتاب مراجعه کنند، کتاب نگاه کنند. البته باید دستگاه‌ها مراقب باشند، اشخاص مواظب باشند، هدایت کنند به کتاب خوب؛ که با کتاب بد، عمر ضایع نشود.

_________

بیانات امام خامنه‌ای در مهر ماه سال 91 در جمع معلمان خراسان شمالی





      

روزای قبل یه جور و حالا هم یه جور دل ما هی می‌سوزه؛ اربعینی‌ها، کاروان‌های کربلا یکی یکی برمی‌گردن و در و دیوار شهر پر شده از بنرهای ورود زائرای کربلا.

ای امان از دل سوخته‌ی ما...

خدایا این‌همه حسرت ما رو قبول کن و حداقل همین‌ها رو مایه‌ی عدم حسرت ما تو یوم‌الحسرتت قرار بده...

استادمون تازه از کربلا برگشته بود و با سرعت خودش رو به کلاس رسونده بود و یکی از هم‌کلاسی‌ها هم؛ کلاس پر بود از بحث راجع به کربلا و اربعین و پیاده‌روی. به تکه‌ای نان کربلا هم، هممون مهمون شدیم و اون تیکه نان کمتر از بند انگشت رو با یک دنیا حسرت گذاشتیم زیر زبون و مزه مزه‌اش کردیم با چاشنی بغض و اشک...خدایا با دل ما چه می‌کنی...کی به ما هم این توفیقو عنایت می‌کنی؟...

***********

وسط درس، به مناسبتی بحث از کربلا شد و پیاده‌روی پرشور اربعین؛ استاد بزرگوارمون مباحث خیلی قشنگی مطرح کرد که گرچه روضه نبود، ولی باعث شد من یکی حسابی گریه کنم سر کلاس درس؛ حیفم اومد چکیدشو این‌جا ننویسم.

به نقل از آیت‌الله بهجت فرمودند که تو روایت داریم که امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف دو مدل آمادگی نیاز دارن برای ظهور، هم آمادگی فردی و هم آمادگی جمعی. به عقیده‌ی ایشون آمادگی فردی صورت گرفته و امثال امام خمینی رحمت‌الله علیه که واقعا بی‌نظیر بودن و امثال امام خامنه‌ای و آیت‌الله بهجت و کلا سیصد و سیزده یار امام عصر آماده هستند و تاریخ شیعه رشد چشم‌گیری داشته و این سیصد و سیزده نفر رو فراهم آورده؛ ولی مشکل ظهور، تو بحث آمادگی جمعی و جهانیه. جهان باید برای پذیرش امام زمان آماده بشه و جهان باید فریاد سر بده که پس کجاست مهدی؟ و صدالبته که راه ظهور از راه حسین می‌گذره و کربلا و در واقع از راه اربعین و از راه همین پیاده‌روی اربعین. باید جهان، حسین علیه‌السلام رو بشناسه و عطوفت جهانیان همه، نه فقط شیعه‌ها، بلکه همه‌ی آیین‌ها، از یهود و مسیح و حتی گبر و بت‌پرست با مظلومیت حسین تحریک بشه و همه برای حسین اشک بریزند و همه‌ی دنیا ماتم بگیره از داغ حسین و از مظلومیت حسین. تو روایت هم داریم که وقتی امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف موقع ظهورشون می‌رسه، اولین چیزی که می‌فرمایند اینه که« الا یا اهلَ العالَم! اِنَّ جدِّیَ الحُسَین، قُتِلَ بِکَربَلاء عَطشانا» یعنی «ای اهل عالم، همانا جدّ من حسین، در کربلا با لب تشنه به شهادت رسید.» یعنی همه‌ی جهانیان، امام حسین را و واقعه‌‌ی عاشورا را باید بشناسن و این به دست نمیاد؛ مگر با پرشورتر برگزار کردن اربعین سالار شهدا، سید‌الشهدا، حسین بن علی علیه‌السلام و همه به هر طریقی که می‌تونن و امکانش هست باید تو این اجتماعِ بزرگ شناسوندن امام حسین به جهانیان نقش ایفا کنن و شرکت کنند. این اجتماع بزرگ، این پیاده‌روی بزرگ یکی از بهترین راه‌های محقق کردن و نزدیک کردن ظهوره و نقش فوق‌العاده‌ای در شناسوندن امام حسین به جهان و به تبعش، منتقم خون حسین به جهان داره. این حرکت میلیونی چند روزه، تو دنیا با صدای بلند، قلب‌ها رو با حسین آشنا می‌کنه و نیست کسی که با حسین و عاشورا آشنا بشه ولی، قلبش به درد نیاد و عاطفه‌اش به جوش نیاد و آرزوی حضور تو این اجتماع رو نکنه و همه‌ی این‌ها، یعنی برائت از یزید و یزیدیان زمان و تمنای ظهور و همون که تعبیر شده جهان باید فریاد بزنه« این الطالب بدم المقتول بکربلاء» و همون موقع است که ان‌شاء الله اذن ظهور صادر می‌شه و ظهور محقق می‌شه و چقدر زوده ان‌شاءالله تحقق این وعده‌ی دیرین.

این‌که حضرت امام خامنه‌ای امسال این‌همه تاکید کردند بر پرشورتر کردن این اجتماع چند روزه هم به خاطر اهمیت فوق‌العاده‌ی این مسئله تو ظهور صاحب عصره. اون هم تو این شرایط یک سال اخیر که این همه به فتنه‌ی داعش دامن زدند و ناامنی به خیال خودشون ایجاد کردند و حتی تهدید کردند زوار اربعین رو به ترور و بمب و انفجار؛ وقتی با امر خمینی زمان، ولی فقیه عزیز ما، مردم به این پررنگی تو اربعین شرکت کردند و البته شکر خدا، هیچ‌گونه ناامنی هم پیش نیومد و اربعین امسال، امن‌ترین اربعین شد به لطف خدا، خودش نشون می‌ده که یزیدیان زمان، هیچ غلطی نمی‌تونن بکنن و دنیا تشنه‌ی منتقم خون حسینه. و البته تو روایت داریم که این‌طور نیست که ظهور به مقدمات طولانی و فراوان، نیاز داشته باشه، بلکه یک شبه، امر ظهور مهیا می‌شه و البته قطعا اجتماع بزرگ اربعین مهیاکننده‌ی قوی ظهوره. باید این اجتماع و این پیاده‌روی و این شور رو همراه کرد با شعور و از این عاطفه‌های تحریک‌شده‌ی توسط حسین، استفاده کرد و حضرت زهرا سلام‌الله علیها رو به عالم شناسوند، دختر پیغمبر خاتم، دختر برگ‌ترین مقام اسلام، که هنوز هم قبرش نامعلومه و از چرایی این اختفا و از چرایی ذبح عظیم تو عاشورا، چرایی شهادت شش ماهه و سه ساله، ندای انتظار رو تو دنیا فراگیر کرد و بعد ان‌شاء الله همه طعم دولت ظهور رو بچشیم و البته انصاف نیست که ما روزهامون رو بدون دعا و تمنای ظهور و تعجیلش، به شب برسونیم.





      

خدایا تا الان که امیدم ناامید شده و دعام مستجاب نشده(گرچه هنوز امید دارم!)، ولی وقتی سر زدم برنامه‌ی هفتگی هیأت فاطمیون رو ببینم، این برنامه رو دیدم و خیلی دلم گرفت...

یه عالمه اشک و یه عالمه گریه:(

خدا جون، اربعین و کربلا بودنم که برآورده نشد، ولی حداقل به حرمت برنامه‌های فاطمیون که توشون شرکت می‌کردم، حالا که توفیق ندارم تو جلسات این هفته‌ی هیأت باشم، خودت ثواب شرکت تو این جلسات رو و بهره و فایدشو به منم بده و تو کارنامه‌ی منم اینا رو وارد کن( چقدر خوبه، خدای آدم اینقدر زیاد خوب باشه و این‌همه زیاد توانا باشه که حتی تو جایی حاضر نباشی ولی برات حضوری بزنه و این خوبی زیادش آدم رو به همچین درخواست‌هایی هم جسارت بده(





      

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین

جا مانده‌ایم و شرح دل ما خجالت است
زائر شدن، پیاده، یقینا سعادت است
ویزا، بلیط کرب و بلا مال خوب هاست
سهم چو من پیامک "هستم به یادت" است
یک اربعین غزل، به امید عنایتی ...
این بغض من اگر چه خودش هم عنایت است
چیزی برای عرضه ندارم مرا ببخش
یعنی غزل، نشانه‌ی عرض ارادت است

این روزا که همه جا و همه طرف حرف کربلاست، چاره‌ی دل هوایی ما، فقط اشکه و اشک و اشک. هی خبر می‌شنویم که فلان فامیل و فلان دوست و فلان هم‌کلاسی رفت و ما هنوز لیاقتش رو پیدا نکردیم:(

 

ولی خب خیلی قشنگه و خیلی دوس دارم این شعر رو« مگه بدا دل ندارن»

 

این روزا اشک، قرین همه‌ی لحظه‌های امثال من جامونده‌ است...

 

خیلی خیلی شدید دلم کربلا و پیاده‌روی اربعین می‌خواد و البته امیدم هم خیلی زیاده که ایشاللا آقا اجابتم کنه و منم امسال برم ...

 

....دعا کنید که من اربعین حرم باشم....

 





      


آقاجان! کاش دل من هم «فرش» حرمت بود...


حتما قرار شاه و گدا هست یادتان
آری همان شبی که زدم دل به نامتان
مشهد،حرم،ورودی باب الجوادتان
آقا عجیب دلم گرفته برایتان
___________
ایشاللا قراره این هفته بعد از 2 سال بریم پابوس امام رئوف..پیش پیش یکی از حاجتامونو می‌گم به امام نازنینم:


من رزق محـــرم از رضـــا میخواهم
 از دست تو ایــــوان طلا میخواهم
 ایــام زیـــارتی مخصوص شماست
یک بار فقط کـــــرب و بلا میخواهم




      

برداشت اول:

سطح تو از همه یا بیشتر اطرافیانت، بالاتره.

برداشت دوم:

علم داری به ضعف خودت و خودت رو با تمام وجود پایین‌تر می‌دونی.

 

 

خیلی متفاوته رفتارها و البته سرانجامِ نتایجی که آدم از این دو مدل برداشت، عایدش می‌شه. وقتی تو برداشت اول قرار بگیری، حالا صرف‌نظر از این‌که واقعا هم سطحت بالاتر هست یا نه، و یا صرف‌نظر از این‌که تو هم حواست هست یا نه و یا به روی خودت میاری یا نه؛ روحیه‌ی تاثیرپذیریت کمتر می‌شه و آگاهانه یا ناآگاهانه، هاله‌ای از غرور دورت نقش می‌بنده و همینه که حرکت و رشدت با سرعت کمتری پیش می‌ره و نمی‌تونی پله‌های رشد و ترقی و موفقیت رو با سرعت و به خوبی، طی کنی.(حتی اگه خیلی رو جنبه‌ی تربیتی خودت کار کرده باشی، یا خیلی متواضع هم باشی، بازم تفاوت دو تا برداشت بالا، خیلی زیاده)

ولی از اون طرف، وقتی تو برداشت دوم باشی،روحیه‌ی اثرپذیریت خیلی پررنگ می‌شه و مسیر رشد رو خیلی خوب و قشنگ و البته با سرعت طی می‌کنی.

اصلا همین دو تا زاویه‌ی دید متفاوت، خیلی خیلی تو نحوه‌ی دیدت اثر می‌ذارن و مثل اون قولی که می‌گه عینک خوش‌بینی باعث می‌شه همه چی و همه‌ی اطرافت رو با دید خوش‌بینانه ببینی؛ این نحوه‌ی دیدهای متفاوت هم، همین‌طورن و بالکل، همه‌ی قسمت‌های زندگی رو تحت تاثیر می‌ذارن.

نمی‌دونم خوب تونستم بگم یا فقط پیچوندم، ولی با تمام وجودم به این باور رسیدم و خیلی برام باارزشه.

اگه قرار باشه مدرسه یا دانشگاهی بری، اگه قرار باشه تو خونه‌ی جدیدی بری، یا تو هر جمع جدیدی؛ توجه به این نکته خیلی کمک‌کنندست!

 __________

دل‌نوشت: شکر خدا، تو آزمون تحصیلات تکمیلی جامعه‌الزهرای قم قبول شدم و این روزها طعم خیلی گوارا و لذیذ تحصیل همش زیر زبونمه(بماند که به یکی از بزرگ‌ترین آرزوهام؛ تحصیل تو جامعه‌الزهرا؛ هم رسیدم)؛ ولی واقعا دارم حال می‌کنم با این برداشت دوم...





      

نمی‌دونم مظلومانه‌ترین نگاهی که تا حالا دیدید از کی بوده و برای چی!

ولی من تازگی یه نگاه دیدم تو اوج مظلومیت! نگاهی که بی‌نهایت حرف داشت توی خودش! و من واقعا تاب نیاوردم نگاهش رو!

نگاه یک پیرزن که زمانی تو اوج جوانی و زیبایی و قدرت بوده و حالا تو اوج ناتوانی و ضعفوقتی چشم تو چشمش می‌شی، یک دنیا غربت رو حس می‌کنی و یک دنیا...نمی‌دونم، اصلا نمی‌شه تفسیرش کرد.


عکس تزیینیه؛ ولی خیلی شباهت داره

نگاه مادربزرگ پیرم، که به شدت ناتوون شده و ضعیف و مظلوم. هر از گاهی فراموشی باعث می‌شه حتی دخترای خودش رو هم نشناسه. این دفعه که دیدمش، منو، حتی پسر من رو هم می‌شناخت؛ ولی سری قبل، چند وقت پیش، تو زمان تقریبا 30 سال پیش داشت زندگی می‌کرد و همش دم می‌زد از پسر شهیدش، با وجودی که مادر من و خاله‌ی من رو که دختراش بودن رو نمی‌شناخت، همش یاد می‌کرد از پسرش و می‌گفت اومدن گفتن شهید شد و همش تعریف می‌کرد از خوبی‌هاش و گریه می‌کرد.

نکته‌ی جالب اینه که تو کل مدت این دوران مریضی، پدر من رو که دامادش هست،هر سری که دید می‌شناخت و با اسم صداش می‌کرد؛ یعنی وقتی که دخترش رو نمی‌شناخت، شوهر دخترش رو می‌شناخت!؛نمی‌دونم چرا، ولی شاید به خاطر لباس پیغمبر و عمامه‌ی سیاهش بود، شاید! چون هر سری اظهار ارادت هم می‌کنه به بابام!

___________

نمی‌دونم حکمت این دعا چیه که می‌گن«الهی پیر شی یا 120 ساله شی»؛ آخه اون سن یعنی ناتوانی شدید و اذیت شدن‌های فراوان

نمی‌دونم درسته یا نه ولی من اصلا دوست ندارم عمر خیلی طولانی همراه با ناتوانی داشته باشم. عمر آدم کوتاه هم باشه، ولی مفید باشه و آدم توانایی داشته باشه... البته خودم همیشه این‌طور دعا می‌کنم که« ایشاللا عمر با عزت داشته باشی»





      


امروز روز علمداره، علمدار دشت کربلا...
من اصلا حرفی ندارم که بگم...حال و هوای این روزا و دل همه مردم و....
فقط یه تیکه‌هایی از هیئت دیشب، رو دوست دارم نقل کنم. دیشب تو هیئت فاطمیون به بهانه‌ی شب علمدار، از علمدار انقلاب، خیلی حرفا گفته شد. اول از علمدار کبیر انقلاب، امام خمینی عزیز که خدا با انبیا و اولیا محشورش کنه و ما رو هم چه اون دنیا و چه این دنیا شرمندش نکنه؛ و بعد هم از علمدار امروز، امام خامنه‌ای، از نحوه‌ی انتخابش به رهبری و مداخله امام زمان گرفته تا این‌که الان دار و ندار خدا، امام زمانه و دار و ندار امام زمان هم امام خامنه‌ایه و دار و ندار امام خامنه‌ای هم، ماهاییم، ما بچه هیئتی‌ها. خیلی حرفا از علمداری‌های این علمدار بزرگ گفته شد و واقعا سخت بود و البته غرورآفرین، شنیدن این علمداری‌ها؛ و این‌که ما زیر این علمیم و خدایا دعای همه‌ی ما، ملتمسانه اینه که علم این انقلاب به دست این علمدار بزرگ و بصیر و نازنین، به دست صاحب اصلیش برسه.
جاتون خالی، گر چه می‌دونم این روزا و شبا، همه جا و همه کس، دم به دمشون با حسینند و به یاد حسین.
_________________
راستی یه خاطره جالب: پریشب تو هیأت، داشتم گریه می‌کردم که پسر کوچیکم، علم‌الهدی که 2 سال و 5ماهشه، گفت:"مامان، گریه نکن"، منم خیلی مختصر، فقط یکی دو جمله براش این‌طوری توضیح دادم که"آخه امام حسینو شهید کردن، دشمنا اونو کشتن، حتی به نی‌نی کوچولوش، علی اصغر که تشنه‌اش بود، آب ندادن و اوفش کردن و کشتنش"؛ فقط همین؛ ولی سیل اشک بود که از چشماش جاری شد و یک عالمه گریه کرد، اونم چه گریه‌ای...
خدایا ما کوچیک و بزرگمون تحمل حتی شنیدن این مصیبت‌ها رو نداریم...خداجون برس به داد دل امام عصرمون...




      

تو اخبار شنیدم که دانشجوهای بسیجی سراسر کشور، تصمیم گرفتن فردا رو به شکرانه سلامتی امام خامنه‌ای عزیزتر از جان، روزه بگیرن.

آقا! ما هم هستیم!

راستی این صفحه‌ی عیادت مجازی هم خیلی کار قشنگیه. دمشون گرم!





      

تا حالا امر به معروف و نهی‌از منکر بچه‌گانه دیدید؟

یه نمونه‌اش رو می‌خوام براتون تعریف کنم:

تولد حضرت معصومه سلام الله علیها که حدود 2 هفته‌ی پیش بود، من و پسرام رفته بودیم، پیاده‌روی حرم تا حرم(حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها تا جمکران، بین راه چند تا برگه‌ و بسته‌ی فرهنگی پخش کردن که پسرم یکیشونو گرفت و بعدا تو خونه این بروشور رو که در مورد اثرات مخرب ماهواره بود؛ یه وراندازی کرد و البته بیشتر رو عکساش زوم کرد و برا خودش و ما اون عکس‌ها رو تحلیل کرد.

چند روزی از این ماجرا گذشته بود که هم‌کلاسی پسرم، که همسایمون هم هست، حین بازی با پسرم، بهش گفت که راستی ما امروز یه ماهواره‌ی کوچولو هم گرفتیم!

اون شب موقع خواب دوباره پسرم اون بروشور رو برداشت و کلی به عکس‌هاش نگاه کرد و بعد شب، دیروقت، گیرداده بود که بذار برم این رو برا دوستم توضیح بدم و بهش بفهمونم که ماهواره چیز بدیه و نباید می‌گرفتن و یا استفاده کنن!

اون شب به خاطر این‌که دیروقت بود، منصرفش کردم؛ ولی فردا که دوباره دوستش اومده بود تا با هم بازی کنن، پسرم، امیرمهدی، اون بروشور رو برداشت و حسابی برای دوستش توضیح داد که ببین، شیطون پشت ماهواره قایم شده و در واقع حرف‌های خودشو با ماهواره به مردم می‌زنه و پشت ماهواره کمین کرده تا ما مردم رو با گلوله‌هاش زخمی کنه و...

یا برای عکس بعدیش می‌گفت ببین این مرد و زن اولش با هم خوب و خوش و دوستن، ولی حالا که از ماهواره رد شدن، از هم‌دیگه هم، جدا شدن و قهر شدن!

و خلاصه بعد اون، بازم وقت و بی‌وقت، دوستش رو ارشاد می‌کنه که باید پدر و مادرتو منصرف کنی که ماهواره نداشته باشید که اصلا خوب نیست و خیلی چیز بدیه...





      
<      1   2   3   4   5   >>   >




+ سلام، سئوال در مورد برنامه‌های اندروییدی و حافظه موبایل دارم، کسی پاسخگو هست؟(چشمک)

+ سلام، کسی هست در مورد اندرویید و بازار بتونه به چن تا سئوال ابتدایی و ساده من جواب بده؟

+ سلام،از نواهایی که خاطره شدن و راجع به امام رضان، چند تا می خوام، کسی لینکشونو نداره؟



+ سلام، کمک می خوام!

+ سلام، کسی از این فلش های جالب رمانتیک نداره برا همسری روزشو تبریک بگیم؟

+ صراحت انقلابی!

+ سلام دوستان، ببخشید یه سئوال در مورد متن گذاشتن تو پارسی بلاگ:

+ سلام دوستان


[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]
[ Designed By Ashoora.ir ]