اتصال به حوزه و پیوند و ارتباط مستمر با حوزه، از مهم‌ترین نیازهای بصیرت است. بسیار داشته‌ایم در تاریخ که گرچه ظرفیتی واقعا عظیم برای رشد و بصیرت بخشی و هدایت را دارا بوده‌اند، به خاطر ضعف در این بخش، به بیراهه و کجراهه قدم نهاده‌اند. کسانی که از قضا ابتدای کار واقعا خوش درخشیده‌اند و دائم دم از انقلاب و امام و شهید زده‌اند؛ حتی خود چراغ بصیرت را برای دیگران روشن کرده‌اند و باعث عمق‌بخشی به بینش سایرین بوده‌اند، لیکن به مرور زمان و به خاطر عدم ارتباط مستمر با حوزه و فضلایش، به تدریج قدم در راه افراط و تفریط‌ها و درآخر انحطاط فکری و اخلاقی گذاشته‌اند و کار را بدان‌جا رسانده‌اند که ابتدا کم کم بر اساتیدشان خرده گرفته‌اند و چنان بر همان‌هایی که روزگاری دم از شاگردیشان می‌زده‌اند ، تاخته‌اند که تو گویی هیچ سنخیتی با آنان و در هیچ زمانی نداشته‌اند. تو گویی اصلا دشمن آناند و مأموریتشان نیست، مگر کوباندن و تخریب آن‌ها.

کم نیستند چنین نمونه‌هایی، افرادی همانند سروش، که ابتدای انقلاب اتفاقا حتی جلودار بودند برای برخی‌ها؛ یا خود آقای نوری‌زاد که مطالعه پیشینه‌اش، مایه تعجب است و یا برخی تئوریسین‌های دولت اصلاحات، که از نظر سابقه اتفاقا سابقه‌ای دلنشین و انقلابی دارند. حتی در زمان پیامبر مگر نبودند آنان‌که همراهان رسول اکرم بودند ولی بعدها قدم در وادی اشتباه نهادند و یا حتی کسی چون رئیس جمهور دولت دهم، که گرچه در دولت نهم واقعا امتیاز برترین رئیس جمهور را گرفت و بیشترین خدمات و کارها را انجام داد و بسیار به گفتمان ناب اسلامی خدمت نمود، لیکن به مرور و با فاصله گیری از خط اصیل و ناب حوزه و اساتید عالی‌رتبه، همان شد که نباید و چنان کرد که نمی‌بایست. تاریخ همواره تکرار می‌شود و از همین رو مولای متقیان توصیه به تاریخ‌خوانی و عبرت‌گیری از تاریخ می‌کند؛ و امروز این مائیم و امثال قدیانی‌ها و آهستانی‌ها که گرچه در برهه‌ای از زمان خوب عمل کردند، لیکن به مرور زمان چنان قدم در کجراهه‌ها نهادند که دیگر از نوشته‌هایشان، به جای بوی خدا بویی آزاردهنده بر مشام می‌رسد. البته همانند دیگر افراد مورد اشاره این‌چنینی، هم‌چنان، تا حدی از ادبیات مثبت و اسلامی ظاهرا استفاده می‌کنند، لیکن در ورای این ادبیات، تو گویی دیگر خدا و انقلاب رنگی ندارد. با ادبیاتی ظاهرا خدایی و انقلابی، ظاهرا مدافع خون شهدا و امام شهدا، خمینی عزیز و خامنه‌ای، دقیقا بر مرام و مسلک و عقاید همینان می‌تازند. درون را رها کرده و فقط به پوسته اکتفا کرده‌اند و این همان خطری است که نشأت می‌گیرد از عدم ارتباط مستمر و فعال با حوزه. همان که باعث می‌شود، بی‌توجه به جایگاه، بر بزرگان حوزه و انقلاب بتازی.

_________________

توضیح‌نوشت: منظورم از ارتباط مستمر با حوزه، در واقع نوشیدن آب است از سرچشمه. نمی‌شود که من نوعی پایه به پایه و از ابتدا شروع نکنم یادگیری الفبای بصیرت دینی را و به یکباره و با خواندن چند کتاب و چند واقعه، برای خود نظریه پردازی شوم و استاد بصیرت‌دهی به دیگران. باید خود از کلاس اول شروع کنم و به مرور و به تدریج، در هر پایه مشق کنم و کلنجار بروم با تمرین‌ها و قدم به قدم بجوم همه شبهات را و در کلاس درس و زیر نظر استاد ان قلت کنم و ایراد؛  و مدام سئوال بپرسم و جواب بشنوم تا به مقام استاد نزدیک شوم. نمی‌شود، به یک‌باره بدون گذراندن پایه‌های ابتدایی و بدون گیرکردن در مباحث و به جواب رسیدن و امتحان پس دادن، به یک‌باره بروم کتاب‌هایی از استاد را بخوانم که بعد از مثلا 30 سال تدریس، استاد آن‌ها را نوشته و فکر کنم که حالا که من "ی" را درس گرفتم و مشقش کردم، پس "الف"‌را هم آموخته‌ام و بعد هم بروم و بر کرسی استادی تکیه زنم و بر استاد هم بتازم که تو چه می‌گویی و هنوز چیزی نیاموخته‌ای و.... بدون درس و بحث و استاد، نمی‌توان به عمق مطالب رسید. بحث‌ها و کلنجارها لازم است، تا مطالب کاملا فهمیده شوند. نمی‌شود صرف خوش‌درخشی در صحنه‌ای، انگار کنی که دیگر شده‌ای مسئول بصیرت‌بخشی و بر اساتید خرده بگیری و گمان کنی آن استاد باید بیاید زانوی ادب بزند در برابرت و بهره ببرد از محضرت. آری قدم به قدم و مرحله به مرحله باید اول الفبا را بیاموزی و سپس شبهات را بجوی، تاحدی که کامل برایت شبهه شوند حقیقتا و بعد از آن جواب استاد را بر شبهه بشنوی و بعد نظر بدهی و باز جواب بشنوی و بحث کنی و...علاوه بر این‌که نفس گرم استاد حوزه، خود بخشی از آموزش است؛ تواضع و ادب در محضر استاد شرط است برای یادگیری. حضور در محضر استاد و شرکت در جلساتش، معارفی عمیق را بر جان و دل می‌نشاند. علاوه بر این‌ها ادامه ارتباط با اساتید و بحث با هم‌بحثی‌ها و در کل تعاملات حوزوی، همه عواملی هستند برای ارتقای آموخته‌ها و رشد و تعالی.

پس‌نوشت: در پست پیشین که نوشتم در بین مداحان، سلحشور به نظرم سرشار است از عمق و بصیرت و شعور، هم در همین راستا بود. زندگی‌نامه مداحان را که می‌خواندم، هم به همین نتیجه می‌رسیدم بیش از پیش، که کسی بصیرت و عمق سلحشور را ندارد. چرا که او خود هم حوزوی است و هم چشمش بر دهان فضلای حوزه و از همین روست که می‌بینی هر جا برای هر مناسبت سیاسی داخلی و یا خارجی، تجمعی هست، مداح بصیر که فقط به شور خواندن از حسین و اهل بیت اکتفا نمی‌کند، و مجلسش علاوه بر شور حسینی، حسین را بر روز تطبیق می‌دهد و از مجلس حسین برای زمان استفاده می‌برد. همان که امتیاز امام خمینی بود بر سایر فقها که گر چه آنان هم فقیه بودند، لیکن فقاهتی که عملی شد و نجاتبخش جامعه، در امام خمینی متجلی شد.