سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سر ظهری اونم تو ایام تولد بهترین ولی، امام علی علیه‌السلام، چنان بغض‌بارونمون کردن که ...

الان بیشتر از 2 ماه از اون روزی که حاج آقا ماندگاری عزیز تو برنامه‌ی فوق‌العاده‌ی سمت خدا چن تا انتقاد کاملا به جا رو با دلسوزانه‌ترین لحن بیان کرد، می‌گذره و همش پی‌گیر اخبارشیم که خب آیا همچین انتقادی رو تاب میارن و بهش ترتیب اثر میدن یا نه. از مصاحبه‌های خود آقای ماندگاری و سخنرانی‌هاش تو جاهای مختلف گرفته تا صحبت‌های بقیه‌ی کارشناسا تو حمایت از ایشون و  خلاصه خبرگزاری‌های مختلف و چند روز پیش که مصاحبه سایت ارزشی رجانیوز با آقای رکنی تهیه کننده‌ی برنامه سمت خدا رو خوندیم که گفته بودن برکناریشون قطعی شده و بالاخره امروز که آقای شریعتی و آقای فرحزاد اون حرفا رو زدن و واقعا بغض امون نمی‌ده دیگه و ....

واقعا خیلی خیلی ناراحت‌کنندست که تو مملکت امام زمان و کشور اسلامیمون، برنامه‌ای که شاید به جرأت بشه گفت بهترین برنامه معارفی اثرگذار و پرمخاطب تو سطح جامعه و مردم هست رو به خاطر یه انتقاد کاملا وارد چنین برخوردی باهاش بکنن و این‌قدر تنگ‌نظرانه باهاش رفتار کنن و تهیه‌کننده‌ی خوبی مثل آقای رکنی که این‌قدر در راستای بالابردن معارف مردم و انتشار دغدغه‌های دین و رهبر عزیز تلاش کردن رو اخراج کنن. و واقعا دم مجری محترم و کارشناسای خوب این برنامه گرم که گفتن بدون حضور آقای رکنی، برنامه رو ادامه نمی‌دن. 

حالا غیر از ناراحتی شدیدمون، کار موثری که می‌شه بکنیم اینه که تا می‌تونیم از همه بخوایم که به راه‌های ارتباطی با صدا و سیما ارتباط برقرار کنن و اعتراضشون رو نسبت به این رفتار شرم‌آور اعلام کنن؛ تا بلکه  اثری بگذاریم.

راه‌های ارتباطی:

سایت صدا و سیما و سامانه ارتباط با مخاطبین:

http://162.irib.ir/web/guest;jsessionid=798AA9826BC11C6320E34DA27848892C

 و  http://www.pririb.ir/persian/modulespage.aspx?modulename=viewpage&pageid=47

شماره تماس شبکه سه :      27863000  021

تلفن تماس سازمان صدا و سیما در تهران : 162 و در شهرستان ها :  0212781  

شماره تماس شورای نظارت بر صدا و سیما:  02164040

  

_______

این لینک‌ها هم مرتبطن:

http://emzanameh.blogfa.com/

http://hemayat.reba.ir/






      

امام علی علیه‌السلام در در توصیف ویژگی‌های حق? اشاره کرده‌اند که:
اهل حق هرگز از این‌که تذکری به آن‌ها داده شود? ناراحت نمی‌شوند و اگر کسی از عرضه داشتن حق بر او ناراحت می‌شود? از عمل به حق به طریق اولی روی‌گردان است.
ـــــــــــــــــــــ
دل‌نوشت: واقعا یه خورده فکر کنیم ببینیم ما چقدر این‌طوری هستیم؟! و لج‌بازی‌ها و سرسختی‌مون در پذیرش تذکر و انتقاد افراد مختلف چقدره:(





      

استادی تعریف می‌:رد، سر یک کلاس 40 نفره از خانم‌ها، پرسیدم چند نفرتون هست که تا حالا 10 تا کتاب در مورد تربیت بچه مطالعه کرده باشه. متاسفانه هیچ موردی یافت نشد!! و ناچار پشت سر هم تعداد کتاب رو کم کردم و وقتی به چهار پنج کتاب رسیدم، یک نفری دست بالا برد و وقتی به یک کتاب رسیدم، چند دست دیگر هم بالا رفت!

و تاسف‌بارتر این‌که، وقتی تو همین کلاس از بانوان پرسید که چند نفر از شما روزانه به دیدن یک فیلم و یا سریال بسنده می‌کنید؟ متاسفانه، هیچ دستی بالا نرفتL

و باز وقتی همین استاد در کلاس از این بانوان پرسید که چند نفر از شما تحت تاثیر یک فیلم و سریال، دارای یک رفتار مثبت شده‌اید و یا یک رفتار منفی را ترک کرده‌اید؟ هیچ دستی بالا نرفت.

واقعا خیلی تاسف‌باره‌ها!برای فیلم و سریالی که حتی تو خود ما تغییر رفتاری ایجاد نمی‌کنه، همه وقت داریم؛ ولی برای مطالعه کتاب‌هایی که نه تنها برای خودمون و فرزندان و خانواده‌‌مون اثرات عالی داره، بلکه برای نسلمون هم اثرات خوبی داره، هیچ فرصتی نداریم و هیچ زمانی اختصاص نمی‌دیم.

واقعا جور دیگر باید زیست...





      


عید قشنگ امروزتون مبارک.
بعد مدت‌ها سرشلوغی فراوون، امتحانمو که دادم، بازم اومدم درِ این خونه رو که مدت‌ها بود، بسته بود باز کردم و ایشاللا از این به بعد سعی می‌کنم زود به زود مطلب بذارم!

امروز به همه‌ی مادرا به خصوص مامان خودم و همسری مبارک باشه و ایشاللا صدوبیست سال زنده باشن و عمر با عزت و بابرکت خدا نصیبشون کنه.




      

  •      روز پرستار، سالروز ولادت حضرت زینب است؛ این هشدار به زنان ماست: نقش خودتان را پیدا کنید. عظمت زن بودن را در آمیختن حجب و حیا و عفاف زنانه با عزت مسلمانانه و مؤمنانه، درک کنید. زن مسلمان ما این‌جور است.
  •  زینب (سلام اللَّه علیها)، هم در حرکت به سمت کربلا، همراه امام حسین؛ هم در حادثه‌ى روز عاشورا، آن سختى‌ها و آن محنت‌ها؛ هم در حادثه‌ى بعد از شهادت حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام)، بى‌سرپناهى این مجموعه‌ى به جا مانده‌ى کودک و زن، به عنوان یک ولىّ الهى آنچنان درخشید که نظیر او را نمی‌شود پیدا کرد؛ در طول تاریخ نمی‌شود نظیرى براى این پیدا کرد. بعد هم در حوادث پى‌درپى، در دوران اسارت زینب، در کوفه، در شام، تا این روزها که روز پایان آن حوادث است و شروع یک سرآغاز دیگرى است براى حرکت اسلامى و پیشرفت تفکر اسلامى و پیش بردن جامعه‌ى اسلامى. براى خاطر همین مجاهدت بزرگ، زینب کبرى (سلام اللَّه علیها) در نزد خداوند متعال یک مقامى یافته است که براى ما قابل توصیف نیست.
  •  یک مقایسه‌ى کوتاه بین زینب کبرى و بین همسر فرعون، عظمت مقام زینب کبرى را نشان می‌دهد. در قرآن کریم، زن فرعون نمونه‌ى ایمان شناخته شده است، براى مرد و زن در طول زمان تا آخر دنیا. آن وقت مقایسه کنید زن فرعون را که به موسى ایمان آورده بود و دلبسته‌ى آن هدایتى شده بود که موسى عرضه میکرد، وقتى در زیر فشار شکنجه‌ى فرعونى قرار گرفت، که با همان شکنجه هم - طبق نقل تواریخ و روایات - از دنیا رفت، شکنجه‌ى جسمانى او، او را به فغان آورد: «اذ قالت ربّ ابن لى عندک بیتا فى الجّنة و نجّنى من فرعون و عمله»؛ از خداى متعال درخواست کرد که پروردگارا! براى من در بهشت خانه‌اى بنا کن. در واقع، طلب مرگ می‌کرد؛ می‌خواست که از دنیا برود. «و نجّنى من فرعون و عمله»؛ من را از دست فرعون و عمل گمراه‌کننده‌ى فرعون نجات بده. در حالى که جناب آسیه - همسر فرعون - مشکلش، شکنجه‌اش، درد و رنجش، درد و رنج جسمانى بود؛ مثل حضرت زینب، چند برادر، دو فرزند، تعداد زیادى از نزدیکان و برادرزادگان را از دست نداده بود و در مقابل چشم خودش به قربان‌گاه نرفته بودند. این رنج‌هاى روحى که براى زینب کبرى پیش آمد، این‌ها براى جناب آسیه - همسر فرعون - پیش نیامده بود. در روز عاشورا زینب کبرى این همه عزیزان را در مقابل چشم خود دید که به قربان‌گاه رفته‌اند و شهید شده‌اند: حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام) - سیدالشهداء - را دید، عباس را دید، على‌اکبر را دید، قاسم را دید، فرزندان خودش را دید، دیگرِ برادران را دید. بعد از شهادت، آن همه محنتها را دید: تهاجم دشمن را، هتک احترام را، مسئولیت حفظ کودکان را، زنان را. عظمت این مصیبت‌ها را مگر میشود مقایسه کرد با مصائب جسمانى؟ اما در مقابل همه‌ى این مصائب، زینب به پروردگار عالم عرض نکرد: «ربّ نجّنى»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض کرد: پروردگارا! از ما قبول کن. بدن پاره پاره‌ى برادرش در مقابل دست، در مقابل چشم؛ دل به سمت پروردگار عالم، عرض میکند: پروردگارا! این قربانى را از ما قبول کن. وقتى از او سؤال میشود که چگونه دیدى؟ میفرماید: «ما رأیت الّا جمیلا». این همه مصیبت در چشم زینب کبرى زیباست؛ چون از سوى خداست، چون براى اوست، چون در راه اوست، در راه اعلاى کلمه‌ى اوست. ببینید این مقام، مقام چنین صدرى، چنین دلدادگى نسبت به حق و حقیقت، چقدر متفاوت است با آن مقامى که قرآن کریم از جناب آسیه نقل می‌کند. این، عظمت مقام زینب را نشان می‌دهد. کار براى خدا این‌جور است. لذا نام زینب و کار زینب امروز الگوست و در دنیا ماندگار است. بقاى دین اسلام، بقاى راه خدا، ادامه‌ى پیمودن این راه به وسیله‌ى بندگان خدا، متکى شده است، مدد و نیرو گرفته است از کارى که حسین‌بن‌على (علیه‌السّلام) کرد و کارى که زینب کبرى کرد. یعنى آن  صبر عظیم، آن ایستادگى، آن تحمل مصائب و مشکلات موجب شد که امروز شما مى‌بینید ارزش‌هاى دینى در دنیا، ارزشهاى رائج است. همه‌ى این ارزش‌هاى انسانى که در مکاتب گوناگون، مطبق با وجدان بشرى است، ارزش‌هائى است که از دین برخاسته است؛ اینها را دین تحویل داده است. کار براى خدا خاصیتش این است.
  • حماسه‌اى که بى‌بى زینب کبرى (سلام الله علیها) به‌وجود آورد، احیاکننده و نگه‌دارنده‌ى حماسه‌ى عاشورا شد. عظمت کار زینب کبرى (علیهاالسّلام) را نمیشود در مقایسه‌ى با بقیّه‌ى حوادث بزرگ تاریخ سنجید؛ باید آن را در مقایسه‌ى با خود حادثه‌ى عاشورا سنجید؛ و انصافاً این دو عِدل یکدیگرند.

این انسان باعظمت، این بانوى بزرگ اسلام بلکه بشریّت، توانست در مقابل کوه سنگین مصائب، قامت خود را استوار و برافراشته نگه‌دارد؛ حتّى لرزشى هم در صداى این بانوى بزرگ از این‌همه حادثه پدید نیامد؛ هم در مواجهه‌ى با دشمنان، هم در مواجهه‌ى با مصیبت و حوادث تلخ، مثل یک قلّه‌ى سرافراز استوارى ایستاد؛ درس شد، الگو شد، پیشوا شد، پیشرو شد.

  • در بازار کوفه، در حال اسارت، آن خطبه‌ى شگفت‌آور را ایراد کرد: «یا اَهلَ‌الکوفَةِ یا اَهلَ الخَتلِ و الغَدرِ اَ تَبکونَ، اَلا فَلا رَقأَتِ العَبرَةُ وَ لاهَدَأَتِ الزَّفرَةُ اِنَّما مَثَلُکُم کَمَثَلِ التِى نَقَضَت غَزلَها مِن بَعدِ قُوَّةٍ اَنکاثاً» تا آخر؛ لفظ مثل پولادْ محکم، معنا مثل آبِ روان تا اعماق جانها مى‌نشیند. در آن‌چنان وضعیّتى زینب کبرى مثل خود امیرالمؤمنین حرف زد؛ تکان داد دلها را، جانها را و تاریخ را؛ این سخن ماند در تاریخ؛ این در مقابل مردم در محمل اسارت. بعد هم، هم در مقابل ابن‌زیاد در کوفه، هم چند هفته بعد در مقابل یزید در شام، با آن‌چنان قدرتى سخن گفت که، هم دشمن را تحقیر کرد، هم سختى‌هایى را که دشمن تحمیل کرده بود، تحقیر کرد. شما می‌خواهید خاندان پیغمبر را به خیال باطل خودتان مغلوب کنید، منکوب کنید، ذلیل کنید؟ لِلهِ العِزَّةُ وَ لِرَسولِهِ وَ لِلمُؤِمنین. مجسّمه‌ى عزّت است زینب کبرى، همچنان‌که حسین بن على (علیه‌السّلام) در کربلا، در روز عاشورا مجسّمه‌ى عزّت بود. نگاه او به حوادث با نگاه دیگران فرق دارد؛ [ با] آن‌همه مصیبت، وقتى دشمن می‌خواهد او را شماتت کند، می‌گوید: ما رَاَیتُ اِلّا جَمیلاً؛ آنچه دیدم زیبا بود؛ شهادت بود، داغ بود، امّا در راه خدا بود، براى حفظ اسلام بود، ایجاد یک جریانى بود در طول تاریخ تا امّت اسلام بفهمند که چه‌کار باید بکنند، چگونه باید حرکت کنند، چگونه باید بایستند.
  •  این کارِ بزرگِ حماسه‌ى زینبى است؛ این عزّتِ ولىّ خدا است. زینب کبرى از اولیاءالله است؛ عزّت او عزّت اسلام است؛ اسلام را عزیز کرد، قرآن را عزیز کرد. ما البتّه آن بلندپروازى را نداریم، آن همّت را نداریم که بخواهیم بگوییم رفتار این بانوى بزرگ الگوى ما است؛ ما کوچک‌تر از این حرفها هستیم؛ امّا باید به‌هرحال حرکت ما در جهت حرکت زینبى باشد؛ باید همّت ما، عزّت اسلام و عزّت جامعه‌ى اسلامى و عزّت انسان باشد؛ همان‌که خداى متعال با احکام دینى و شرایعِ بر پیغمبران، مقرّر فرموده است.
  • یکى از عوامل مولّد این روحیّه و این صبر در زینب کبرى (سلام الله علیها) و در دیگر اولیاءاللّهى که این‌جور حرکت کردند، صدق است؛ صادقانه با پیمان خداى متعال برخورد کردن، دل را صادقانه به راه خدا سپردن؛ این خیلى مهم است.
  •  تا آفتاب درخشان خدیجه ی کبری علیها السلام و فاطمه زهرا علیها السلام و زینب کبری علیها سلام می‌درخشد، طرح‌های کهنه و نو «ضدّ زن» به نتیجه نخواهد رسید و هزاران زن کربلایی ما نه تنها خطوط سیاه ستم های ظاهری را در هم شکسته اند بلکه ستم های مدرن به زن را نیز رسوا و بی‌آبرو کرده و نشان داده‌اند که حق کرامت الهی زن، بالاترین حقوق زن است که در جهان به اصطلاح مدرن، هرگز شناخته نشده و امروز وقت شناخته شدن آن است.





برچسب ها : سبک زندگی(الگوی زندگی)  , حضرت زینب(س)  ,

      

الحق والانصاف حضرت زینب، ستودنیه. هر کسی ماجرای کربلا رو که می‌شنوه، ناخودآگاه، تحسین می‌کنه این بانوی بزرگوار رو. همه مدله، اسوست و الگو؛ این صبورترین بانو و باشهامت‌ترین و مدیر و مدبرترین و ...اصلا واژه‌ها این توان رو ندارن که مقامش رو توصیف کنند و او رو به ما بشناسونن.



گرچه چند روزی از تولد این بانوی قهرمان گذشته، ولی دلم نیومد گزیده‌ای از سخنان حضرت ماه، امام سید علی خامنه‌ای رو درباره‌ی این شخصیت عظیم تو وبلاگم نذارم، خودم که واقعا نمی‌تونم در مورد این بزرگ‌بانو، چیزی بنویسم، حداقل کاری که می‌تونستم بکنم همینیه که می‌بینین. بعضی از سخنرانی‌هاشون تو جمع اقشار مختلف مثل پرستارا، بسیجی‌ها و برخی مقامات و هم‌چنین بعضی پیام‌هاشون به بعضی از کنگره‌ها رو مطالعه کردم و فقط گزیده‌هاییشونو تو این پست و پست بعدی می‌ذارم که شما هم بخونید و لذت ببرید:

 حضرت زینب سلام الله علیها

  •        زینب کبرى‌ یک نمونه‌ى برجسته‌ى تاریخ است که عظمت حضور یک زن را در یکى از مهمترین مسائل تاریخ نشان میدهد. اینکه گفته می‌شود در عاشورا، در حادثه‌ى کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزى، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد. حادثه‌ى نظامى با شکست ظاهرى نیروهاى حق در عرصه‌ى عاشورا به پایان رسید؛ اما آن چیزى که موجب شد این شکست نظامىِ ظاهرى، تبدیل به یک پیروزى قطعىِ دائمى شود، عبارت بود از منش زینب کبرى‌؛ نقشى که حضرت زینب بر عهده گرفت؛ این خیلى چیز مهمى است. این حادثه نشان داد که زن در حاشیه‌ى تاریخ نیست؛ زن در متن حوادث مهم تاریخى قرار دارد. قرآن هم در موارد متعددى به این نکته ناطق است؛ لیکن این مربوط به تاریخ نزدیک است، مربوط به امم گذشته نیست؛ یک حادثه‌ى زنده و ملموس است که انسان زینب کبرى‌ را مشاهده میکند که با یک عظمت خیره‌کننده و درخشنده‌اى در عرصه ظاهر می‌شود؛ کارى میکند که دشمنى که به حسب ظاهر در کارزار نظامى پیروز شده است و مخالفین خود را قلع و قمع کرده است و بر تخت پیروزى تکیه زده است، در مقر قدرت خود، در کاخ ریاست خود، تحقیر و ذلیل شود؛ داغ ننگ ابدى را به پیشانى او میزند و پیروزى او را تبدیل میکند به یک شکست؛ این کارِ زینب کبرى‌ است. زینب (سلام اللَّه علیها) نشان داد که می‌توان حجب و عفاف زنانه را تبدیل کرد به عزت مجاهدانه، به یک جهاد بزرگ.
  •        آنچه که از بیانات زینب کبرى‌ باقى مانده است و امروز در دسترس ماست، عظمت حرکت زینب کبرى‌ را نشان می‌دهد. خطبه‌ى فراموش نشدنى زینب کبرى‌ در بازار کوفه یک حرف زدن معمولى نیست، اظهارنظر معمولى یک شخصیت بزرگ نیست؛ یک تحلیل عظیم از وضع جامعه‌ى اسلامى در آن دوره است که با زیباترین کلمات و با عمیق‌ترین و غنى‌ترین مفاهیم در آن شرائط بیان شده است. قوّت شخصیت را ببینید؛ چقدر این شخصیت قوى است. دو روز قبل در یک بیابان، برادر او را، امام او را، رهبر او را با این همه عزیزان و جوانان و فرزندان و اینها از بین برده‌اند، این جمع چند ده نفره‌ى زنان و کودکان را اسیر کرده‌اند، آورده‌اند در مقابل چشم مردم، روى شتر اسارت، مردم آمده‌اند دارند تماشا می‌کنند، بعضى هلهله می‌کنند، بعضى هم گریه می‌کنند؛ در یک چنین شرائط بحرانى، ناگهان این خورشید عظمت طلوع می‌کند؛ همان لحنى را به کار می‌برد که پدرش امیرالمؤمنین بر روى منبر خلافت در مقابل امت خود به کار می‌برد؛ همان جور حرف می‌زند؛ با همان جور کلمات، با همان فصاحت و بلاغت، با همان بلندى مضمون و معنا: «یا اهل الکوفه، یا اهل الغدر و الختل»؛ اى خدعه‌گرها، اى کسانى که تظاهر کردید! شاید خودتان باور هم کردید که دنباله‌رو اسلام و اهل‌بیت هستید؛ اما در امتحان این‌جور کم آوردید، در فتنه این‌جور کورى نشان دادید. «هل فیکم الّا الصّلف و العجب و الشّنف و الکذب و ملق الاماء و غمز الاعداء»؛ شما رفتارتان، زبانتان با دلتان یکسان نبود. به خودتان مغرور شدید، خیال کردید ایمان دارید، خیال کردید هم‌چنان انقلابى هستید، خیال کردید همچنان پیرو امیرالمؤمنین هستید؛ در حالى که واقع قضیه این نبود. نتوانستید از عهده‌ى مقابله‌ى با فتنه بربیائید، نتوانستید خودتان را نجات دهید. «مثلکم کمثل الّتى نقضت غزلها من بعد قوّة انکاثا»؛ مثل آن کسى شُدید که پشم را می‌ریسد، تبدیل به نخ می‌کند، بعد نخها را دوباره باز می‌کند، تبدیل می‌کند به همان پشم یا پنبه‌ى نریسیده. با بى‌بصیرتى، با نشناختن فضا، با تشخیص ندادن حق و باطل، کرده‌هاى خودتان را، گذشته‌ى خودتان را باطل کردید. ظاهر، ظاهر ایمان، دهان پر از ادعاى انقلابیگرى؛ اما باطن، باطن پوک، باطن بى‌مقاومت در مقابل بادهاى مخالف. این، آسیب‌شناسى است.
  •        با این بیان قوى، با این کلمات رسا، آن هم در آن شرائط دشوار، این‌گونه صحبت می‌کرد. این‌جور نبود که یک عده مستمع جلوى حضرت زینب نشسته باشند، گوش فرا داده باشند، او هم مثل یک خطیبى براى اینها خطبه بخواند؛ نه، یک عده دشمن، نیزه‌داران دشمن دور و برشان را گرفته‌اند؛ یک عده هم مردم مختلف‌الحال حضور داشتند؛ همان‌هائى که مسلم را به دست ابن‌زیاد دادند، همان‌هائى که به امام حسین نامه نوشتند و تخلف کردند، همان‌هائى که آن روزى که باید با ابن‌زیاد در مى‌افتادند، توى خانه‌هایشان مخفى شدند - اینها بودند توى بازار کوفه - یک عده هم کسانى بودند که ضعف نفس نشان دادند، حالا هم نگاه می‌کنند، دختر امیرالمؤمنین را مى‌بینند، گریه می‌کنند. حضرت زینب کبرى‌ با این عده‌ى ناهمگون و غیر قابل اعتماد مواجه است، اما این‌جور محکم حرف می‌زند. او زن تاریخ است؛ این زن، دیگر ضعیفه نیست. نم‌یشود زن را ضعیفه دانست. این جوهر زنانه‌ى مؤمن، این‌جور خودش را در شرائط دشوار نشان می‌دهد. این زن است که الگوست؛ الگو براى همه‌ى مردان بزرگ عالم و زنان بزرگ عالم. انقلاب نبوى و انقلاب علوى را آسیب‌شناسى می‌کند؛ می‌گوید شماها نتوانستید در فتنه، حق را تشخیص بدهید؛ نتوانستید به وظیفه‌تان عمل کنید؛ نتیجه این شد که جگرگوشه‌ى پیغمبر سرش بر روى نیزه رفت. عظمت زینب را اینجا می‌شود فهمید.





برچسب ها : سبک زندگی(الگوی زندگی)  , حضرت زینب(س)  ,

      

تو روایات خیلی خیلی سفارش شده، مردگان و گذشتگانمون رو یاد کنیم و حداقل هفته‌ای یک بار دعا و هدیه‌ای معنوی براشون بفرستیم، به خصوص روزهای جمعه که اون‌ها به خونه‌ی اقوام نزدیک می‌رن و بهشون سرکشی می‌کنن و به شدت در انتظار یک هدیه‌ی معنوی‌ان.

در مورد همه قضاوت نمی‌کنم، ولی احساس می‌کنم حداقل خودم خیلی کوتاهی می‌کنم؛ با این همه تاکیدی که برای رفتن و سرزدن به اموات تو اسلام هست و این‌که به هر بهانه‌ای از اون‌ها یاد کنیم؛ شب و روز جمعه براشون قرآن و دعا بخونیم و این همه تسهیلی که اسلام ایجاد کرده که می‌شه حتی یک سوره رو برای هزاران نفر بخونی و هدیه کنی و این‌که همین سوره‌ی ظاهرا شراکتی، چقدر ثواب و گشایش و آسایش برای اموات ایجاد می‌کنه، نمی‌دونم چرا این‌قدر ما کوتاهی می‌کنیمL

ولی در واقع تو این پست می‌خواستم دو تا روش قشنگ که از نزدیک دیدم رو بگم، که گفتم این مقدماتو هم بهش اضافه کنم!

و اما اون دو تا روش:

اولیش مال چند سال پیشه، اون موقع‌ها برادر کوچکم 5 سالش بود و پدربزرگم مرحوم شده بود و من ازدواج کرده بودم و قم ساکن بودم و برای تعطیلات رفته بودم شهرستان پیش مامان بابا؛ خیلی خوشم اومد که چند بار به بهانه‌های مختلف تا حرف از پدربزرگم می‌شد، برادر 5 ساله‌ام سریع می‌گفت: حالا که اسمش اومد اول، 3 تا صلوات براش بفرستیم و بعد حرفتونو ادامه بدید! و بعد خودش بلندتر از همه صلوات میکشید. خیلی خیلی برام جذاب بود. یه چیزی بیش از حد!

دومیشم مال 4 سال پیش بود که پدرهمسرم مرحوم شد؛ بعد از اون قضیه تقریبا هر دفعه که بابام پسرِ من امیرمهدی رو می‌بینه و یا من و بابام می‌شینیم و کمی صحبت می‌کنیم؛ حتی تا الان هم؛ همیشه یکی دو تا خاطره از پدرهمسرم تعریف می‌کنه و یادش می‌کنه و یه دعایی خودش میخونه که خدا روحش رو شاد کنه و از ما هم متقابلا می‌خواد و همه براش صلوات می‌فرستیم.

واقعا از این روش بابام لذت می‌برم و خیلی زیاد خوشم میاد.

 یاد امواتی که دستشون از دنیا کوتاهه و به شدت محتاج یاد کردنِ ما(نه فقط یادِ خالی، بلکه همراه دعا) هستند، واقعا یکی از فرهنگ‌های اسلامیه که احساس می‌کنم خیلی مورد بی‌مهری و بی‌توجهی واقع می‌شه. البته مثلا تو روایات داریم که وقتی از جاده‌ها عبور می‌کنید و قبرستان‌های شهرها رو می‌بینید، براشون فاتحه و دعا و صلوات بفرستید و اصلا همین عبور شما از نزدیک این قبرستان‌ها برای اون‌ها حقی ایجاد می‌کنه که شما براشون از این دست هدایای معنوی بفرستید و واقعا وقتی در حین عبور و بدون حتی پیاده شدن می‌شه امواتی که حتی یک صلوات مختصر و مفید هم تو کارشون، گشایش ایجاد می‌کنه رو این‌قدر خوشحال کنه، چرا ما این‌قدر دریغ می‌کنیم و بی توجهیم؟






برچسب ها : سبک زندگی(یاد اموات)  ,

      

 

قسمت اول:

ماهواره متاسفانه خیلی ناجور تو جامعه و بین مردممون جا باز کرده. کافیه بریم پشت بوم و نگاه کنیم که رو چن تا از پشت بوم‌های اطراف خونمون از این بشقاب‌ها هست. بشقاب‌هایی که دین و شرع و تمام زیر و بم زندگی ما رو هدف گرفتن. نمی‌دونم واقعا چطور برخی خانواده‌ها این‌قدر راحت اجازه می‌دن تو خانوادشون ماهواره آزاد آزاد باشه. چند روز پیش که رفته بودم پسر 7 ساله‌ام، امیرمهدی رو از مدرسه بیارم خونه، دیدم چند تا از بچه‌های هم‌مدرسه‌ایش، دارن در مورد تبلیغات ماهواره با هم صحبت می‌کنن و این‌که فلان جنس رو از طریق همین تبلیغات ماهواره‌ای خریدن. راستش، هیچ وقت به این نزدیکی ماهواره رو حس نکرده بودم. البته جسته و گریخته چیزهایی دیده بودم، یا خونده بودم و یا شنیده بودم؛ ولی اون روز، دم مدرسه‌ی پسرم و از همسالای اون در مورد ماهواره و تبلیغاتش شنیدم و خطر رو خیلی خیلی نزدیک‌تر حس کردم.

 

ماهواره

حقیقتش، اولین بار بحث ماهواره رو تو«نی‌نی سایت» تو قسمت تبادل نظر دیدم؛ شاید 5 سال پیش و شاید هم بیش‌تر. اون موقع می‌دیدم که خیلی از تهرانی‌های عضو این سایت، میان و در مورد فیلم‌های شبکه‌های ماهواره ای بحث می‌کنن و البته چقدر پست‌ها که از اثرات مخرب ماهواره تو خونه‌هاشون گله کرده بودند. خانم‌هایی که خودشون مدام به خیانت فکر می‌کردند و یا همیشه احساس شک داشتند نسبت به همسرانشون و یا فکر می‌کردند که همسرانشون مثل مردان اون سریال‌ها و فیلم‌ها، عمل می‌کنن و یا از بس این سریال‌ها رو دیده بودن، خودشون هم، دوست داشتن همه چیزشون، از نوع پوشش لباس و کیف و کفششون گرفته تا نوع چیدمان خونه‌ و لوازمش و هم‌چنین تعاملات و مهمانی‌ها و عروسی‌هاشون؛ دقیقا مثل همون سریال‌ها باشه، و از طرفی این مشابه‌سازی برای جامعه ایران اسلامی و زن مسلمان شرقی، کلی تناقض ایجاد می‌کرد و سردرگمی و زندگی‌های سرد و ... . ولی همیشه یکی از داغ‌ترین مباحث تو همچین فروم‌هایی تأثیرات خیلی خیلی بد ماهواره روی بچه‌ها بود. روی فرشته‌ها و امیدهای زندگی پدر و مادرها. یادم نمی‌ره که یک بار می‌خوندم که یک مادری نوشته بود، که تو مهدکودک دخترش، بچه‌ها چه حرف‌هایی رد و بدل می‌کردند و چه رفتارهایی و چقدر خودشون رو دقیقا مثل شخصیت کارتون‌های ماهواره می‌دونن و همون حرف‌ها رو دقیقا به پدر و مادرهاشون می‌زنن و همون خواسته‌ها رو دارن. این‌که یه بچه خردسال بیاد و از دوستی با جنس مخالفش حرف بزنه و یکی از رویاهای همیشگیش ازدواج و رابطه و ...باشه و یا پسر کوچیکی که به چند تا دوست دختر و چند تا همسر و پارتی فکر کنه و یا به ...(واقعا شرم‌آوره و نمی‌شه گفت) و یا دختری که فکر می‌کنه باباش به مادرش خیانت می‌کنه و یا پسرها خیلی منفی‌اند و نمی‌شه باهاشون ارتباط داشت و نباید به هیچ پسری دل بست و  از اون طرف از همون خردسالی همیشه، آرایش غلیظ و موهای آن‌چنانی و لباس‌های آن‌چنانی، باید از مهم‌ترین دغدغه‌ها باشه و اصلا دختر بودن یعنی همین دغدغه‌ها و یا پسری که به این باور می‌رسه که از همون ابتدا به دختران به وسیله‌ای برای استفاده جنسی نگاه کنه و در واقع دختران زیادی رو بازیچه‌ی خودش کنه و... .

واقعا چطور می‌شه انتظار داشت، از مجریانی که هر روز نوعی از فسادهای بی‌شرمانه‌شون لو می‌ره، درس‌های مفید و مطالب آموزنده یاد گرفت؟!

قسمت دوم:

 اوائل، اکثرا مباحث می‌چرخید حول مطالبی مثل شکسته شدن حریم بین همسران و دختر و پسرها و خیانت و طلاق و روابط باز و مسائل جنسی که متاسفانه، حضور پررنگ ماهواره داشت این مسائل رو کاملا عادی می‌کرد و این حالتِ تابوشون رو می‌شکست و دیگه بچه‌های کوچیک هم مبتلا به این مسائل می‌شدن. خیلی خیلی برای من تاسف‌بار بود و تکون‌دهنده که چطور خانواده‌ها به خودشون اجازه می‌دن بچه‌های کوچیک هم بیننده تمام این مسائل باشن. مسائل و صحنه‌هایی که حتی بزرگ‌ترها هم مجاز به دیدنش نیستند و چقدر مخربه براشون، بالطبع رو خردسال‌ها، که یکی از بارزترین خصلت‌هاشون، ضبط و تصویربرداری از همه‌ی صحنه‌های اطرافه، اثرات خیلی خیلی زیان‌بارتری می‌ذاره. اصولا ماهواره از ابزارهاییه که متاسفانه خیلی خیلی حیا رو تو خونه‌ها از بین می‌بره و از بین رفتن حیا، واقعا خطریه که تو احادیث و روایات هم اشاره شده که چقدر بی‌حیایی، خانمان‌سوزه و در واقع ماهواره، ابتدا روابط رو عادی جلوه می‌ده و ناهنجارها را هنجار و تماشای این هنجارشکنی‌ها از طریق اثرگذاری بر ناخودآگاه ما، منجر به ارتکاب همین هنجارشکنی‌ها از طریق تماشاگران می‌شه.

کم رنگ شدن غیرت آقایان، روابط باز بین نامحرم‌ها و افزایش طلاق، رسیدن به بلوغ زودرس و کلا پایین آمدن سن بلوغ، بی‌رنگ شدن حیا و اشاعه‌ی فحشا و در نتیجه فرزندان نامشروع و مشکلات فراوان دیگه‌ای که دنیای غرب خودش متحمل شده و ضربه‌های سختی هم از اون‌ها خورده، حالا با زیرکی اون‌ها و کم‌کاری و کم‌توجهی مسئولین و دست‌اندرکاران و خودِ ما مردم، باعث شده جامعه‌ی ما و مردمِ ما هم، با این مسائل و مشکلات درگیر بشن و ماهواره با قدرتِ تمام داره این ویروس‌ها رو تو جامعه‌ی ما و بین مردمِ کوچه و بازار ما و هم‌‌چنین سطوح بالای ما پخش می‌کنه.

 قبل‌ترها، فقط عده محدودی ماهواره داشتن و پای این بشقابِ نشردهنده‌ی انواعِ فسادها، هنوز به پشت بوم‌های خونه‌های شهرستان‌ها باز نشده بود و خیلی اثرات ماهواره تو جامعه آشکار نشده بود...

گذشت و گذشت تا ماجرای فتنه‌ی سال 88 پیش اومد و تأسیس چند شبکه‌ی ماهواره‌ای فارسی‌زبان تو ایام نزدیک انتخابات و فعالیت‌های خیلی وسیع این ظاهرا دایه‌های دلسوزتر از مادر. دایه‌هایی که خودشون رو خیلی مهربان‌تر و دغدغه‌مندتر از مادران نشون دادند و با فعالیت وسیعشون، عده‌ی زیادی از به خصوص تهرانی‌ها رو تو دام فریب خودشون گیر انداختن؛  هماهنگی‌ها برای رأی دادن و شرکت در انتخابات، و بعدتر برای آشوب‌ها و رمز تقلب و فتنه و ماجراهایی که همه، طیِ 8 ماه دیدیم، تا به روز قشنگ بصیرت، یعنی «9 دی» رسیدیم. یعنی تا اون روز از بارزترین اثرات مخرب و بسیار بسیار ضربه‌زننده‌ی ماهواره، شاید همین فتنه 88 بود. البته به موازات این اثر بزرگ، اثرات زیان‌بار دیگه‌ی ماهواره هم‌چنان به همون قوت سابق و حتی بیش‌تر پابرجا بود و این اثرات متاسفانه آروم آروم داشت ریشه‌ی باورها و اعتقادات مردممون رو می‌زد و البته هم‌چنان هم می‌زنه و به گفته‌ی آقای ضرغامی، امروز بیش از 136 شبکه‌ی فارسی‌زبان ماهواره‌ای در حال فعالیتند! به راستی واقعا، شبکه‌هایی که همه‌ی دست‌اندرکاراش، بارها ثابت کردند دشمنیشون رو با ما، از سر مهر و دلسوزی و محبت، این شبکه‌ها رو تأسیس کردند؟

قسمت سوم:

گفتیم که متاسفانه حتی تو محله‌های معمولی و حتی فقیرنشین هم وقتی پشت بوم‌ها رو نگاه می‌کنی، می‌بینی اکثرا ماهواره دارن و بچه‌ها و جوون‌ترها و دختر و پسر و پدر و مادرها، هر کدوم یه جور متأثر از جوی که ماهواره ایجاد کرده، تو جامعه حاضر می‌شن و رفتار می‌کنن. هنجارهای دینی و اجتماعی رو به راحتی و هر روز بارها همه شاهدیم که جلوی چشممون می‌شکنن و کسی دم برنمیاره. دیگه عادی شده، نوع پوشش جوون‌ترها تو جامعه و نه فقط تو چهاردیواری خونه. لباس‌های نامناسب و تنگ و چسبان و حتی مثلا ساپورتی که تو خود کشورهای غربی به خاطر مفسده‌های فراوانش تو مراکز آموزشی ممنوع شده؛ تو جامعه‌ی ما به برکت ماهواره، از دختران خردسال تا زنان گاها مسن هم، به راحتی و حتی تو جمع‌های مذهبی هم، استفاده می‌کنن. مدل صورت و مو و لباسِ جوون‌ترها هم که اصلا قابل بررسی نیست، گاهی اوقات!

متاسفانه مثل یک ویروسِ همه‌گیر، که همه جای بدن رو از اساس درگیر می‌کنه و بیمار و آلوده، ماهواره تو همه‌ی اقشار و همه‌ی حوزه‌ها، از پوشش و رفتار و کردار و نوع صحبت و نوع ظاهر چهره و خونه و حتی نوع و سبک زندگی و حتی مباحث عمیق و عقلی و فلسفی و دینی با شدت تمام رسوخ کرده و ریشه‌ها رو با سنگین‌ترین ضربه‌ها می‌زنه و دقیقا به همین خاطره که حضرت ماه، امام عزیزمون، چند وقتیه که داره خیلی روی مسئله‌ی «سبک زندگی» تأکید می‌کنه؛ این‌که باید سبک زندگی اسلامی کاملا شفاف و روشن و ریز به ریز و جزء به جزء بین مردم جامعه بیان بشه و مبلغان دینی و آگاهان، برای مردم همه‌ی جوانب این مسئله رو مطرح کنن و واقعا خیلی قشنگ رهبر عزیزمون تیر رو دقیقا زدن تو خال، که بهترین خنثی‌کننده‌ی این ضربه‌ی دشمن تو این تهاجم، همین تبیین مصادیق و روش‌های زندگی اسلامیه و کاراترین راه‌حل مبارزه هم، آموزش و بعد هم بهره‌گیری از سبک زندگی اسلامیه. حالا ما وبلاگ‌نویس‌ها به نوبه‌ی خود، حوزویان و مبلغان دینی و اساتید هم به نوبه‌ی خود باید، اول، با نهایتِ توان، خودمون رو، با واکاوی دستورات دینی در مورد سبک زندگی اسلامی، مسلح کنیم؛ و بعد از اون هم، با تمام توانمون تو عرصه‌ی این جنگ، جهاد کنیم و تا زمان دستیابی به پیروزی، که همون پیاده شدن سبک زندگی اسلامی در جامعه، و در نتیجه خودداری آگاهانه‌ی هم‌وطن‌هامون از استفاده و دیدن ماهواره و طرد اختیاری و نه اجباری ماهواره از پشت‌بام‌هاست، از نفس نیافتیم و اصلا خسته نشیم و حواسمون باشه که وظیفه‌ی بسیار سنگینی روی دوشمون هست.

من تو این مطلب، با احترامِ فراوان، از همه‌ی دوستان می‌خوام که تا می‌تونن؛ اولا خودشون رو تو مباحث دینی حسابی بالا بکشن و بعد با تمام توان و از همه‌ی فرصت‌ها استفاده کنن تا بقیه‌ی افراد جامعه رو هم بالا ببرند و حواسشون باشه که دو حوزه‌ی خیلی مهمی که با تیرِ ماهواره نشونه گرفته شده، یکی نهاد مقدس خانواده و تک‌تکِ اعضا و روابط و رفتارها و پوشش‌هاشونه؛ و دیگری هم مسائل بنیادین و زیربنایی دینی که شبهه‌افکنی‌های ماهواره‌ای دشمن، تو این زمینه هم، باید خنثی بشن و عرصه‌ی این جنگ مهم، تلاش خیلی جدی و وقفه‌ناپذیر شبانه‌روزی رو می‌طلبه.

 

 






برچسب ها : ماهواره  ,

      

حدود 3 هفته پیش بود، شب بود و من و دو تا پسرام رفته بودیم هیأت، پسر کوچولوم، علم‌الهدی، کمی مریض‌احوال بود و بی‌تاب! یعنی حالت عادی طوری نبود‌ها، ولی حوصله کسی رو نداشت. از قضا خانم جوانی که روبه‌روی ما نشسته بود، ظاهرا ازش خوشش اومده بود و می‌خواست باهاش بازی کنه. ولی تا یه ذره باهاش حرف زد و اومد بازی کنه، گل‌پسر من شروع کرد گریه کردن و کلی هم گریه کرد. حالا خانمه بنده خدا، افتاد به معذرت‌خواهی کردن که ببخشید و من کاری نکردم و خلاصه یه عالمه عذرخواهی کرد. منم با آرامش تمام گفتم، نه، مشکلی نیست و پسرِ منه که حس و حال نداره. گذشت تا سخنرانی و مرثیه‌خوانی و مراسم کلا تموم شد و تو کفش‌کن، داشتم کفشمو می‌پوشیدم که دیدم خانمه اومده و طلب حلالیت می‌کنه که شما رو به خدا منو حلالم کنید و منو ببخشید، باور کنید نمی‌خواستم اذیتش کنم و کاری نکردم و ... .

راستش خیلی خیلی خوشم اومد از این رفتار قشنگ. خدایی چه‌قدر خوب می‌شه همه، این مدلی باشیم. تصور کنید چه دنیای قشنگی می‌شه اگه هر کی یه کاری کرد، از رو عمد یا غیر عمد، که باعث رنجش خاطر یکی شد، سریع و تو همین دنیا ازش عذرخواهی کنه و طلب حلالیت کنه و اون طرف رو به هر نحوی که شده، خوشحالش کنه. دنیا گلستان می‌شه حقیقتا ها!

راستش اون ماجرا واقعا برام یه درس خیلی قشنگی بود. خیلی خیلی. امیدوارم همون‌جوری که اسلامِ عزیز بهمون سفارش کرده همیشه حواسمون به حق ظاهرا کوچیک حق‌الناس که البته باطنا خیلی هم بزرگه، باشه و نذاریم تو این دنیا حق کسی به گردنمون بمونه که اون دنیا واقعا تاوونشو پس دادن، می‌گن خیلی خیلی سخت و وحشتناکه.

_________

نکته آموزشی: اسلام یه جاهایی خیلی تاکید کرده به طلب حلالیت؛ یکی قبل از هر سفریه،( به خصوص اگه تو یه سفری آدم، خوف مرگ داشته باشه، مثلا سفرش طوریه که شاید تو جاده و مسیر مشکلی پیش بیاد، یا حالا مثلا مشکلاتی مثل سقوط هواپیما و تصادفات جاده‌ای و یا اوضاع نامناسب هوایی، یا مثلا سفر به اماکن ناامن و تحت تصرف دشمن) و به خاطر همین کسایی که سفر زیارتی می‌رن، از قم و مشهد گرفته تا کربلا و سوریه و مکه و مدینه، قبلش از دوست و رفیق و فامیل و همه آشناها، طلب حلالیت می‌کنن و هم سنت خیلی قشنگیه و هم باعث سبک شدن بار روی دوشمونه که باعث می‌شه اعمال عبادی زیارت رو با فراغ بال و روح سبک‌تری انجام بدیم؛ یکی هم با هر مریضی و به خصوص وقتایی که مریضی سخت می‌گیریم( البته عمر دست خداست و هیچ‌کی واقعا خبر نداره حتی یک دقیقه دیگه هم اجازه موندن تو این دنیا رو داره یا نه، ولی به هر حال جاهایی که احتمال بیشتری برا مردن هست، عقل و شرع جفتشون می‌گن آدم باید دلایی رو که شکسته و ناراحت کرده و هر مدل رنجونده، راضی کنه)؛ البته تو جفت این دو مورد، نوشتن و تنظیم وصیت‌نامه هم سفارش شده.

 کلا یاد مرگ، زندگی آدم و نگرش آدم رو عوض می‌کنه و آدمو خیلی به یاد خدا می‌ندازه.

 

التماس‌نوشت: آی تویی که این متنو می‌خونی، خواهش می‌کنم اگه حقی به گردنت دارم و هر زمانی و هر شکلی که من باعث شدم، دلت بلرزه و بشکنه و احیانا بغضی و حتی کوچک‌ترین حدی از ناراحتی، آزارت بده، با تمام وجودم و عاجزانه و ملتمسانه ازت می‌خوام از دستم راضی بشی و منو ببخشی، اگه دوست داری کاری بکنم و یا حقی رو جبران کنم، خواهش می‌کنم بهم بگو تا زودتر جبرانش کنم. باور کن عزیز من که خیلی خیلی محتاجم به بخششت تو این دنیا و هر کاری که بتونم انجام می‌دم تا اگه از دستم ناراحتی، ناراحتیت جاشو بده به راحتی و رضایت. خواهش می‌کنم این پستو جدی بگیرید دوستان گلم.






برچسب ها : سبک زندگی(حلالیت)  ,

      

 

 

28) چگونه کفر می‌ورزید به خدا؛ آن‌هم در حالی که مردگانی بودید، پس خدا شما را زنده نمود، سپس می‌میراندتان، سپس زنده‌تان می‌سازد، سپس به سوی او برخواهید گشت!

  • حیات ما پس از عدم، و مردن ما پس از حیات و دوباره احیا و برگشتمان به سمت خداوند، باید مانع کفرمان شود و در حقیقت با این حیات و ممات، خدا را باید باور کنیم و قدرتش را بپذیریم، و بفهمیم وابستگی‌های فراوانمان به منبع قدرت را.
  • جای تعجب دارد کسی با دیدن و دقت در حیات و ممات، به خداباوری نرسد و باز کفر بورزد.
  • بهترین راه خداشناسی، تفکر در آفرینشِ خود و جهان و تحولات مرگ و حیات است. حضرت ابراهیم برای شناساندن خدای خودش می‌فرماید:«ربی الذی یحیی و یمیت»
  • خودشناسی، مقدمه خداشناسی است.
  • خداوند با بیان این‌که ما را از هیچ، خلق کرد و پس از آن که مردگانی بودیم، ما را در زمره زندگان قرار داد، در واقع اثبات کرده که پس از مرگمان هم، مشابه همان بار نخستین، می‌تواند ما را زنده سازد.
  • مراحل آفرینش ما این‌گونه بوده: ابتدا نبودیم و خدا ما را خلق کرد از خاک و هیچ؛ سپس باز خدا ما را می‌میراند، و باز زنده خواهیم شد در رستاخیز و پس از آن هم به سوی خود خدا خواهیم رفت.
  • معاد، جسمانی است.
  • مسئله حیات، حقیقتش مجهول است، ولی آثارش در وجود انسان مشهود است. خالق این حیات هم کنهش قابل درک نیست، ولی آثارش از هر چیز روشن‌تر است.
  • همه چیز ما و بود و نبودِ ما در دست خداست.
  • در انتها ما به سمتِ خدا خواهیم رفت، پس حواسمان باشد که به محضر او خواهیم رفت و او چه‌ها از ما خواسته و چه‌ها باید انجام دهیم.
  • در بینش الهی، هدف از حیات و مرگ، تکامل و بازگشت به منبع کمال است.
  • سئوال از عقل و فطرت، همراه توبیخ، بهترین شیوه تبلیغ و ارشاد است.

 

29) او، کسی است که هر چه در زمین است را برای شما خلق کرد، سپس به آسمان‌ها پرداخت و هفت آسمان را بالا برد و اوست که بر همه چیز داناست.

  • خدا در ادامه آیه پیشین، هم‌چنان اوصاف خود را برای ما می‌نمایاند.
  • دقت در توصیفات خدا و امور و امکاناتی که خدا برای ما فراهم کرده، در شناختِ بهتر کمکمان می‌کند و راه خداشناسی را برای ما هموارتر کرده و ما را به کرنش و تواضع و خضوع وامی‌دارد.( انسان از مطالعه و بررسی طبیعت به ماوراءالبیعه می‌رسد.
  • خداوند همه نوع امکانات برای ما فراهم کرده است.
  • البته در قبال این امکانات، خداوند هم از ما دین‌داری و ملزم بودن به دستوراتش را می‌خواهد.
  • انسان برتر از همه موجودات زمینی و هدف نهایی نظام خلقت است(خلق لکم ما فی الارض جمیعا»
  • نظام هستی هدف‌دار است.« خلق لکم»(برهان غائی)
  • هیچ آفریده‌ای در جهان طبیعت بیهوده نیست، هر چند ما راه و علت بهره‌گیری‌اش را ندانیم«لکم».
  • هستی برای انسان است، نه انسان برای دنیا.«خلق لکم»(ما نون در میاریم که زندگی کنیم، نه این‌که زندگی می‌کنیم تا نون در آریم!).
  • در آفرینش جهان، تدبیر و طرح حکیمانه مطرح است« خلق لکم»
  • خداوند، هر چه در زمین است را برای ما خلق کرده است، ما نیز حواسمان باشد، هم استفاده درست باید بکنیم و همان هدفی را که خدا از آفرینش این‌همه برای ما دنبال کرده، را پی بگیریم.
  • نعمت‌ها و امکانات، برای بشر آفریده شده است، رَدِّ زهد و مرتاضی‌گری و استفاده نکردن از نعمت‌ها و زمین و مافیها.
  • اصل آن است که همه چیز برای انسان مباح است، مگر آن که دلیل مخصوصی آن را رد کرده باشد« خلق لکم ما فی الارض جمیعا»(اصل اباحه)
  • در آفرینش جهان، ابتدا نعمات روی زمین خلق شده، سپس نوبت به آسمان‌ها رسیده و هفت آسمان مرتب گردیده‌اند. در آیه 30 سوره نازعات داریم که آفرینش زمین پیش از آسمان‌ها بوده ولی گسترشش، پس از آسمان‌هاست.
  • ما از اسرار هستی آگاه نیستیم و نمی‌دانیم چرا مثلا 7 آسمان و یا چرا اول زمین و بعد آسمان؛ ولی خدا از این اسرار آگاه است«علیم».
  • انسان می‌تواند از نظر علمی به جایی برسد که از تمام مواهب طبیعی بهره‌گیری کند و اسرار هستی را کشف کرده و آن‌ها را تسخیر کند.
  • خدا دانا بر همه چیز است، یعنی چیزی نیست که از علم خدا پوشیده بماند، پس در مشکلات و سختی‌ها و نیز در خوشی‌ها و شادمانی‌ها، حواسمان باشد که خدا آگاه است بر همه چیز و خدا را واقعا ناظر ببینیم و خود را در همه حال و همه جا در محضرش ببینیم.
  • سماء در قرآن: سماء به قسمت‌های بالای زمین گفته شده است. گاهی به چند متری بالاتر از سطح زمین، مانند شاخه‌های درخت که در ارتفاع چند متری قرار دارد هم، سماء گویند« و فرعها فی السماء»؛ هم‌چنین به ارتفاع استقرار ابرها که از آن باران می‌بارد، هم گفته شده است:« و نزلنا من السماء ماء»؛ نیز به جو اطراف زمین هم اطلاق شده« جعلنا السماء سقفا محفوظا».

 

30) و هنگامی‌که پروردگارت به ملائکه گفت:«همانا خلیفه‌ای در زمین قرار می‌دهم» گفتند آیا کسی را قرار می‌دهی که در آن فساد می‌‌کند و خونریزی؟ آن‌هم در حالی که ما حمد تو را تسبیح گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟ گفت« همانا من چیزهایی که شما نمی‌دانید را می‌دانم».

  • بین خدا و ملائکه، گفت‌و‌گو هست. ارتباط بین فرشتگان و خدا، مستقیم است.
  • خداوند شاید من باب مشورت و یا خبر دادن و یا پرسش از نظرشان و یا هر چیز دیگری، به ملائک، می‌گوید که می‌خواهد آدم را خلیفه قرار دهد(طرح مسائل با اهل تدبیر یکی از اصول مدیریت است).
  • تنها مسئله‌ای که خدا با کارگزارانش، قبل از آفرینش طرح کرد، خلقت انسان است.
  • انتصاب جانشین و خلیفه و حاکم الهی، تنها از سوی خداست.
  • آدم، خلیفه خداست در زمین.( هم شأن آدم و هم این‌که در زمین، و نه جای دیگر) انسان، اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفه‌اللهی خداوندست. خلیفه، یعنی جانشین و حاکم.
  • ملائک آزادی بیان داشتند، راحت به حالتِ شاید اعتراض، گفتند کسی را که خونریزی می‌کند و فساد، خلیفه قرار می‌دهی؟
  • فقط حمد و تسبیح، کافی نیست، از این رو خدا علاوه بر فرشتگانی که دائم در حال حمد و تسبیحند، آدم را هم می‌آفریند و عبادت و تسبیح در فضای آرام تنها نشان و معیار لیاقت نیست و اصلا خلافت مقامی است که فقط حمد و تسبیح برای رسیدن به آن کافی نیست.
  • از این‌که ملائک، سابقه آدم بر خونریزی و فساد را می‌دانستند، استفاده می‌شود که قبل از آن زمان هم آدم بوده است. البته شاید به دلیل اخبار الهی یا سوء سابقه انسان‌های قبل از حضرت آدم در عوالم دیگر و یا در همین عالم باشد، یا به خاطر پیش‌بینی صحیحی که از انسان‌ خاکی و مادی و تزاحم‌های طبیعی آن‌ها داشته‌اند، خونریزی و فسادش را پیش‌بینی می‌کردند.
  • ملائکه، فساد و خونریزی را کار دائمی انسان می‌دانستند «یفسد» و « یسفک».
  • خلیفه نباید فاسد و فاسق باشد، بلکه نقطه مقابل، یعنی عادل باید باشد.
  • طرح لیاقت خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعی ندارد( و نحن نسبح).
  • بیشتر ناباوری‌ها به خاطر نگارش تک‌بعدی به مسائل است. فرشتگان خیال می‌کردند تنها هدف تسبیح است.
  • برای قضاوت کردن باید تمام خیرات و شرور را کنار هم گذاشت و نباید زود قضاوت کرد.
  • هر کس بر اساس اطلاعات و جهان‌بینی خود سخن می‌گوید، فرشتگان هدف آفرینش را فقط تسبیح و حمد خدا می‌دانند و به حال خویش نگریسته و می‌گویند تسبیح و حمد ما بیشتر است، ابلیس هم اول کار را می‌بیند و می‌گوید من از آتشم و آدم از خاک و در نتیجه زیربار نمی‌رود،ولی خدای متعال مجموعه را می‌بیند که انسان بهتر است و می‌فرماید:« انی اعلم ما لا تعلمون».
  • لزومی ندارد در مشورت، حتما به نظر مشورت‌دهنده عمل کنیم. خود مشورت‌دهنده هم نباید انتظار داشته باشد، به نظرش عمل کنیم.
  • مشورت‌دهنده به خصوص اگر در رتبه پایین‌تری از مشورت‌گیرنده باشد، شایسته است که به خالت سئوالی نظر خود را مطرح کند که این حالت نزدیک‌تر است به احترام مشورت‌گیرنده را حفظ کردن.
  • مشورت‌دهنده، هر چه که می‌داند را در کمال احترام بگوید و چیزی کتمان نکند، ابهامات خود را رفع کند.
  • مطیع بودن و تسلیم بودن، منافاتی با سئوال کردن برای رفع ابهام ندارد.
  • خوب است از فرشتگان یاد بگیریم در ابتدای هر کار و اتفاقی، نگرانی‌هایمان را با صاحب‌کارمان مطرح و رفعشان کنیم و اطمینان خاطر پیدا کنیم. رفع نگرانی و پرسش سوال، ارزش است؛ به خلاف اعترا ض و بهانه که در فرشتگان راه ندارد.
  • به دیگران اجازه سئوال پرسیدن بدهیم، چون خدا به ملائکه اجازه سئوال داده بود که سئوال کردند، بی اجازه که سئوال نمی‌کردند.
  • نباید توقع داشت که همه بی چون و چرا سخن یا کارمان را تصدیق کنند، حتی فرشتگان هم از حتی خدا سئوال می‌کنند.
  • برخی مسائل را فرشتگان هم نمی‌دانند. علوم و اطلاعات فرشتگان محدود است«مالا تعلمون»
  • خدا عالم بر همه است، حتی فرشتگان.
  • مشکل فرشتگان در مقام خلافت انسان بود، نه در اصل آفرینش؛ چرا که در سوره ص و حجر می‌خوانیم خدا به فرشتگان درباره خلقت آدم سخن گفت و آن‌ها حرفی نزدند(آیه 71 و 73).
  • حرف باید مستند باشد؛ فرشته‌ها گفتند:« نسبح بحمدک...یفسد فی الارض».
  • خداوند فساد و خونریزی انسان را مردود ندانست، لکن مصلحت مهم‌تر و شایستگی برتری را طرح نمود.
  • به خاطر انحراف یا فساد گروهی نباید جلوی امکان رشد دیگران را گرفت( گروهی از بنی آدم فساد می‌کنند و همه، نه!)
  • زشتی فساد و خونریزی از اول برای همه روشن بوده است.
  • آفرینش ملائکه قبل از آدم بوده است.
  • خداوند قبلا امکانات زندگی را فراهم می‌کند و بعد انسان‌ها را می‌آفریند. اول «خلق لکم فی الارض جمیعا...» و بعد« اذ قال ربک للملئکه..»، ما هم یاد بگیریم، ابتدا احتیاجات و امکانات را فراهم کنیم.
  • همه آحاد آدمیان خلیفه خدا نیستند، چون برخی آن‌قدر سقوط می‌کنند که «اولئک کالانعام، بل هم اضل»
  • قرارگاه این خلیفه زمین است، ولی او لیاقت رسیدن تا «قاب قوسین او ادنی» را دارد.

چرا خدا آدم را جانشین ساخت؟ بحث نیاز و عجز خدا که نیست، بلکه به خاطر کرامت و فضیلت رتبه انسانیت است و دلیل دیگر این‌که نظام آفرینش بر اساس واسطه‌هاست و خدا این نظام را این‌طور آفریده است، برای ملموس شدن چند مثال بیان می‌کنیم: با این‌که مدبر اصلی اوست«والله یدبر»، ولی فرشتگان را مدبر هستی قرار داده است« والمدبرات امرا»/با این‌که شفا به دست اوست«فهو یشفین» ولی در عسل هم خاصیت شفابخشی قرار داده است« فیه شفاء»/ با این‌که علم غیب به دست اوست«لا یعلم الغیب الا هو»، لکن بخشی از آن علم را برای بعضی از بندگان صالحش ظاهر می‌کند«الا من ارتضی من رسول»، پس انسان می‌تواند جانشین خدا باشد و اطاعت او، همچون اطاعت از خود خدا باشد« من اطاع الرسول، فقد اطاع الله»،  و بیعت با او هم به منزله بیعت با خدا باشد« ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله» و محبت به او مثل محبت خدا باشد« من احبکم احب الله».

 

 

31) و به آدم همه اسماء را آموخت، سپس آن‌ها را به ملائکه عرضه کرد و گفت اگر راست می‌گویید از این اسما به من خبر دهید.

  • خدا خود اسما را و تمام اسما را به آدم آموخت.
  • از «کلها» استفاده می‌شود که انسان برای دریافت تمام علوم، استعداد و لیاقت دارد.
  • برتری انسان به خاطر علم هم هست و نه فقط عبادت« وعلم آدم الاسماء»
  • فرشتگان عبادت بیشتر و آدم علم بیشتری دارند، ولی آدم خلیفه خدا شد و این یعنی رابطه علم با خلیفه الهی شدن بیشتر است.
  • معلم واقعی، خداوند است و قلم، بیان، استاد و کتاب، زمینه‌های تعلیمند.
  • پس از آموختن اسما،‌آدم آن‌ها را به ملائک عرضه کرد.
  • به فرشتگان گفته شد: اگر راست می‌گویید!(آن‌ها خود را به مقام خلیفه الهی بودن لایق‌تر می‌دانستند) یعنی صدق ادعایشان که می‌گفتند ما هستیم و تسبیح می‌کنیم و نیازی به آدمِ اهل خونریزی و فساد نیست، از آن‌ها خواسته شد و هم‌چنین به آن‌ها باورانده شد که آدم برتر از آن‌هاست. یا به بیانی برای روشن کردن دیگران بهترین راه، به نمایش گذاردن تفاوت‌ها و لیاقت‌هاست.
  • در معنی این اسما، گفته‌اند: حقایق و اسرار عالم هستی و نام‌های همه چیز. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:« تمام زمین‌ها، کوه‌ها، دره‌ها و بستر رودخانه‌ها و حتی همین فرشی که در زیر پای ماست، به آدم شناسانده شد.

 

32) گفتند تو منزهی، ما علمی نداریم جز‌ آن‌که تو به ما‌ آموختی. همانا تو دانای حکیمی.

  • تسلیم در برابر حقایق. فرشتگان اذعان کردند به علم فراوان آدم و علم کمتر خودشان.
  • علم‌آموز حقیقی خود خداست.
  • فرشتگان: هر علمی که ما داریم از جانب توست و ما از جانب خود، هیچیم. هر اندازه تو خواسته‌ای به ما آموخته‌ای. اقرار به جهل خود با لا علم لنا و منبع علم را حدا دانستن با علمتنا.
  • خداوند داناترین است و کارهایش همه حکمت دارند، چون حکیم است. پس حتما از خلقت آدم هم حکمتی دارد.
  • هم اعتراف و اقرار به کمالات دیگران و هم تصادفی ندانستن امور که « انت العلیم الحکیم».
  • فرشتگان با بیان این که«تو منزهی» در واقع پاک‌کن بر جسارت خود کشیدند و نوعی معذرت‌خواهی کردند که «ما اشتباه کردیم که جسارت کردیم و تو منزه از سخن و اعتراض مایی و به عبارتی آن اعتراض پیشین ما وارد نیست، یعنی تلاش و اقدام عملی برای رفع اشتباه. عذرخواهی سریع، یک ارزش است.
  • تسبیح خدا، در ورودی توبه و مقدمه توبه است: «سبحانک فقنا عذاب النار»، «سبحانک تبت الیک».
  • اوج گرفتن‌ها و خودبرتردیدن‌ها باید تنظیم شود. گویندگان سخن« نسبح» و «نقدس» گفتند، «لا علم لنا».
  • فرشتگان با این بیانات، عالی‌ترین نوع ادب را به نمایش گذاشتند: سبحانک، لا علم لنا، علمتنا، انک، انت العلیم الحکیم.
  • استکبار و لجاجت رمز بدبختی‌هاست، ولی اعتذار و پوزش‌خواهی، بعد از اشتباه نجات‌دهنده است. ابلیس گفت« انا خیر منه» و سرسختی کرد. ملائک گفتند« نحن نسبح...»؛ ولی چون حقیقت روشن شد با پوزش گفتند:«سبحانک لا علم لنا».

 

33) گفت ای آدم، از اسماء آگاهشان کن. پس هنگامی که آن‌ها را باخبر ساخت، گفت آیا نگفتم به شما که من آگاه از علوم غیبی آسمان و زمینم؟ و آن‌چه شما می‌دانید و نیز آن‌چه پنهانش می‌دارید، آگاهم؟!

  • خداوند با دلیل گفته‌اش را به فرشتگان ثابت کرد، یاد بگیریم. به آن‌ها نشان داد که علم آدم بیشتر است.
  • به استعدادهای لایق، فرصت شکوفایی و بروز بدهید.«انبئهم باسمائهم»
  • علم فرشتگان محدود است، به گفته مفسران« الم اقل لکم..» همان مطلب آیه قبلی است که «انی اعلم ما لا تعلمون».
  • ملائکه علاوه بر آن‌چه گفتند، مسائلی را هم کتمان کرده بودند«تکتمون».

 

34) و هنگامی که به ملائکه گفتیم: برای آدم سجده کنید، همگی سجده کردند مگر ابلیس که ابا کرد و استکبار ورزید و او از کافران بود.

  • فرشتگان هم همانند انسان‌ها مورد خطاب و امر و نهی هستند«اسجدوا لادم»
  • تکبر و جسارت ابلیس، سرچشمه همه بدبختی‌هایش شد.
  • ابلیس از قبول دستور خدا، استنکاف کرد و به همین دلیل از کافران است، سرباز زدن از انجام دستور خدا مساوی با کفر.
  • خطرناک‌تر از نافرمانی در عمل، بی‌اعتقادی به فرمان است« ابی واستکبر»
  • بیان شده او از کافران «بود» نه «شد»!
  • این سجده از نوع پرستش نبود، بلکه از روی خضوع بود و اطاعت امر خدا که می‌شود بندگی و عبودیت خدا کردن.
  • ابلیس مرتکب سه خلاف شد:خلاف عملی:«ابی» که سبب فسق او شد«ففسق عن امر ربه؛کهف،50»؛ خلاف اخلاقی:«استکبر» که سبب خروج از بهشت و دوزخی شدن او شد«فبئس مثوی المتکبرین؛ زمر،72» و خلاف عقیدتی:«کان من الکافرین» که انکار عدل الهی کرد.
  • در عبادت باید حواسمان باشد که عبادت حقیقی یعنی دقیقا به آن‌چه خدا دستور داده عمل کنیم و کاری به دل‌بخواه خودمان نداشته باشیم. خواست خدا، بی کم و زیاد.
  • آدم، مسجود همه فرشتگان است و خدا مسجود همه آدمیان.
  • به گفته قرآن، ابلیس از نژاد جن بود که در جمع فرشتگان عبادت می‌کرد.
  • لیاقت از سابقه مهم‌تر است؛ چون فرشتگان قدیمی باید برای انسان تازه به دوران رسیده سجده کنند.
  • سجده بر آدم نه تنها به خاطر شخص او، بلکه به خاطر نسل و اولاد او هم هست«اعراف، 11». امام سجاد علیه‌السلام هم می‌فرماید فلسفه سجده بر آدم به خاطر ذریه و نسل او بود.
  • سجده بر آدم فقط به خاطر جسمش نبود، بلکه به خاطر روح الهی اوست«29 سوره حجر»؛ پس می‌توان گفت سجده به خاطر دمیدن روح الهی است نه تعلیم اسماء.
  • ابلیس عبادت داشت، ولی عبادتش از روح عبودیت و تسلیم برخوردار نبود« ابی واستکبر».
  • سجده فرشتگان موقت بود، ولی به گفته آیات دیگر نزول آن‌ها بر مؤمنان و استغفارشان برای آنان دائمی است.

 

35) و گفتیم ای آدم، تو و همسرت در بغ بهشت سکنی گزینید و از هر جانب و سویش که می‌خواهید، بخورید؛ ولی نزدیک این درخت نشوید تا در زمره ستم‌گران قرار نگیرید.

  • خدا خیر بندگان و آفریده‌هایش را می‌خواهد و به آن‌ها مهربان است، می‌گوید تو و همسرت در بهشت باشید. هم بحث همسر عطا کردن به آدم و هم بحث مسکنی عالی چون بهشت به آن‌ها دادن.
  • خداوند جفت بودن را و همراهی را برای آدمی می‌پسندد« انت و زوجک».
  • در مسکن زن تابع مرد است« انت و زوجک». توضیح این که طبق ده نکته بعد، در مسائل امر و نهی آدم و همسرش یکسان و مثنی مورد خطاب قرار گرفته‌اند، ولی در مورد مسئله مسکن،گفته «انت و زوجک».
  • اولین نیازی که خدا برای آدم تامین می‌کند، مسکن است«اسکن».
  • پس از مسکن، مهم‌ترین چیزی که خدا برای آدم و همسرش، به آن توجه می‌کند، بحث خوراک است؛ پس اول مسکن، بعد خوراک. در تشکیل دولت و حکومت هم اول وزارت و مسئولیت مسکن و بعد وزارت و مسئولیتی برای تأمین خوراک.
  • خداوند آسایش را برای آدم و همسرش فراهم می‌کند؛ مسکن و خوردن همه نوع خوراکی.
  • نکته تربیتی: آن چیزهایی که استفاده از آن آزاد است، بیشتر باشد و ممنوعات، اولا کاملا مشخص باشد و ثانیا تعداد محدود و کمی داشته باشد« کلا ...حیث شئتما» و « و لا تقربا هذه الشجره».
  • ممنوعات و قوانین کاملا مشخص بیان شوند.
  • نکته تربیتی: ممنوعات و قوانین از همان ابتدا مطرح شوند و نگذاریم اول کسی مرتکب اشتباه شود و بعد مؤاخذه‌اش کنیم، او هم تازه بی‌خبر باشد؛ از اول برایش موارد ممنوع و قانونی را کاملا مشخص کنیم و توجیهش کنیم که ارتکاب فلان کار، فلان محدودیت و یا نتیجه و یا عذاب را در پی دارد.
  • در اجرای ممنوعات و قوانین بازدارنده باید قاطعیت داشت و هم‌چنین، تنبیه و عذابی که برای قانون مشخص شده، را باید با قاطعیت اجرا کرد، کوتاه نیامد باید!
  • خدا جزای ممنوع کردنش را از همان ابتدا کاملا مشخص بیان کرده است: اگر نزدیک شوید اثرش این خواهد بود که از ظالمین خواهید شد.
  • در پسِ ممنوع کردن‌ها، حکمتی باید نهفته باشد، بی دلیل نباید چیزی را منع کرد(اگر به این درخت نزدیک شوید، جزء ظالمان خواهید شد)؛ یا همان اصل اباحه، که ابتدائا همه چیز آزاد و مباح است، مگر آن‌که مشخص شود. نکته تربیتی زیبایی در این آیه نهفته است که حواسمان باشد برای تربیت به خصوص فرزندان و یا اصلا هر فردی، ممنوع کردن‌هایمان در کمترین حد باشد، ولی قطعی و کاملا مشخص و با جزای کاملا مشخص.
  • پس از «زوجک»، دیگر همه جا خطاب به حالت مثنی است نه فرد، یعنی هم حضرت آدم و هم همسرش حوا، هر دو با هم و همسان مورد خطاب قرار گرفته‌اند، نه این‌که مانند برخی باورهای غلط فقط یکی مثلا حوا مقصر شناخته شود و مجرم و مورد مؤاخذه و تنبیه، و البته امکانات و قانون منع خوردن از آن درخت هم، برای هر دو به یک صورت بیان شد و در واقع هیچ تفاوتی بین این دو گذاشته نشده است.«کلا»،«شئتما»،«تقربا»،«فتکونا».
  • این نهی که در این آیه مشخص شد، نهی تکلیفی نبود که انجامش حرام باشد، بلکه جنبه توصیه و راهنمایی داشت.
  • نزدیک شدن به خطر همان و افتادن در دام خطر همان.« لا تقربا»
  • تخلف از راهنمایی‌های خدا، ظلم به خویشتن است«فتکونا من الظالمین»؛ در جای دیگر هم داریم که آدم و حوا گفتند«ظلمنا انفسنا»(البته قابل ذکر است که با توجه به عصمت انبیا، این‌گونه موارد ترک اولی هستند.
  • دانستن نام مخصوص شجره مهم نیست، آن‌چه اهمیت دارد، احترام به قانون است.
  • لازم به یادآوری است که موضوع سجده بر آدم و تخلف ابلیس، هفت بار در قرآن آمده؛ ولی موضوع اخراج آدم از بهشت در سه جا مطرح شده است: سوره بقره، سوره اعراف، سوره طه.
  • نکته دیگری که یادآوریش مناسب است، این است که در فرهنگ قرآنی به بوته هم شجر گفته می‌شود مثل«شجره من یقطین»؛ منظور این‌که برخی روایات می‌گویند شجر یعنی گندم، اشکال وارد نیست. نیز جنت به باغ‌های دنیا هم گفته می‌شود، چنان‌که در سوره قلم آمده«کما بلونا اصحاب الجنه» و البته آن‌چه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده می‌شود، بهشتی که آدم در آن مسکن گزید، بهشت موعود نبوده، زیرا: آن بهشت پاداش است و آدم هنوز کاری نکرده بود که استحقاق پاداش داشته باشد«142 آل عمران»/کسی که به بهشت موعود وارد شود، دیگر خارج نمی‌شود«48 حجر»/در آن بهشت، امر و نهی و ممنوعیت و تکلیف نیست. البته در روایات هم تاکید شده که آن بهشتی که آدم در آن بود، بهشت موعود نبوده است.

 

36) پس شیطان هر دوی آنان را به لغزش انداخت، در نتیجه هر دوشان را از آن‌چه در آن بودند(بهشت) خارج ساخت. و به آن‌ها گفتم: فرود آیید، بعضی از شما دشمن برخی دیگرتان خواهید شد و برای شما تا مدت معین، در زمین جایگاه و بهره خواهد بود.

  • شیطان آن‌ها را به لغزش انداخت و آن‌ها را از بهشت خارج کرد، نه مثلا حوا، آدم را!
  • هر دوی آن‌ها را، جرم و جزای هر دو یکی بود، و تفاوتی بینشان نبود.
  • در زمین عداوت و دشمنی هست، برخی دشمن برخی خواهند شد.
  • زندگی در زمین، مدت معین دارد و محدود است و نه دائمی و تا ابد.
  • زمین هم جایگاه است؛ بحث مسکن، و هم متاع دارد، یعنی بهره‌های مختلف.
  • در آیات قبل خواندیم که خدا فرمود«انی جاعل فی الارض خلیفه»؛ یعنی غرض اصلی از خلقت آد، زندگی و خلافت روی زمین بود؛ از طرفی چون زندگی در زمین نیازمند یک نوع آمادگی بود، باید بداند که: آزاد مطلق نیست/در زندگیش یک سری امر و نهی و تکلیف و محرومیت‌هایی وجود دارد/ابلیس دشمن اوست و از هر وسیله‌ای مثل سوگند دروغ«قاسمهما» و وعده و وعید«هل ادلک علی شجره علی شجره الخلد و ملک لا یبلی» و کلک خیرخواهی«انی لکما لمن الناصحین» و قیافه حق به جانب و تهمت به ذات حق«ما نهیکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین» و ...استفاده می‌کند تا آدم را فریب دهد/اطاعت از شیطان عامل سقوط اوست/ توبه وسیله جبران است و آدم با این دانستنی‌ها و تجربه‌ها آمادگی لازم برای زندگی در زمین را پیدا می‌کند.
  • تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن مساوی است با خروج از مقامات الهی و محرومیت از آن‌ها.
  • از وسوسه‌های ابلیس و عواقب تلخ آن عبرت گیرید.
  • گمراه کردن شیطان نه تنها با خوردن، حتی با چشیدن و تنها در یک لحظه هم صورت می‌گیرد«ذاقا الشجره»
  • انسان به خودی خود جایزالخطاست.
  • در روایتی از امام رضا علیه‌السلام آمده ماجرای لغزش آدم قبل از رسیدن او به مقام نبوت بوده و نیز از لغزش‌های کوچکی بوده که قابل عفو است.
  • خطر شیطان برای بزرگان هم هست.
  • شیطان دشمن دیرینه نسل انسانی است.
  • نزاع‌ها و عداوت‌ها در یک روز پایان می‌پذیرد و محکمه عدل الهی برگزار می‌شود« الی حین»
  • هر انسانی به خاطر استعدادها و لیاقت‌هایی که دارد بهشتی است، ولی خلاف‌ها او را سقوط می‌دهد.
  • از نقاط ضعف آدمی، همان میل به جاودانگی و نیز رسیدن به درجات و مقامات والا و پادشاهی است، که شیطان هم دقیقا روی همین نقاط دست گذاشته و با استفاده از همین نقاط ضعف، بشر را به وادی جهنم نزدیک می‌کند؛ پس ما باید حواسمان به این نقاط حساس باشد.

 

37) پس به آدم کلماتی از جانب خدا القا شد که باعث شد توبه کند. قطعا او، خدای توبه‌پذیر مهربان است.

  • توبه و کلمات توبه را خدا آموخت؛ تکلم و توبه با آموزش خداست، که قطعا مؤثر است. هم توفیق توبه از خداست و هم راه توبه. القاء راه توبه اصلا از شئون ربوبیت خداست.
  • توبه واقعی، پذیرش در پی دارد.
  • توبه‌پذیری خداوند، یک منت برای همه افراد لایق است« و هو التواب».
  • توبه‌ و عذرپذیری خداوند همراه رحمت است نه عتاب و سرزنش«الرحیم».
  • اگر توبه را شکستیم و بارها خلاف کردیم، باز خدا توبه‌پذیر است «تواب»، یعنی بارها توبه‌پذیر.
  • این‌ همه لطف و قبول توبه تنها کار خداست«هو».
  • توبه یعنی بازگشت؛ اگر توبه را به خدا نسبت دهیم، به معنی بازگشت لطف و مرحمت بر بنده خلاف‌کار و پشیمان است« هو التواب» و اگر آن‌ را به بنده نسبت دهیم به معنی بازگشت انسان خطاکار به سوی خداوند است«فتاب علیه».
  • از روایات شیعه و سنی استفاده می‌شود که کلماتی که آدم به وسیله آن‌ها توبه کرد، توسل به بهترین خلق خدا، یعنی محمد و اهل بیت او علیهم الصلاه و السلام بوده است(5 تن)؛ و البته برخی دیگر معتقدند مراد از کلمات همان جمله‌ایست که در سوره اعراف آمده(اعراف،آیه 23).

 

38) گفتیم همگی از آن، فرود آیید! آن‌گاه که هدایتی از طرف من برای شما آمد،کسانی که از آن پیروی کنند، برایشان ترسی نخواهد بود و غمگین هم نمی‌شوند.

  • به خاطر خطای آدم، همه نسل آدم از بهشت بیرون رانده شدند؛ گاهی یک خطای یک بزرگ و کلا یک حرکت( چه مثبت و چه منفی)، باعث نتیجه‌ای برای نسل‌های فراوان می‌شود و دامنه تاثیرات خیر و شرش در همه عصرها و نسل‌ها گسترده می‌شود. بزرگان بیش‌تر از دیگران باید مراقب اعمالشان باشند.
  • با یک لغزش و خطا انسان را نباید رها کرد، زیرا باز هم قابل ارشاد و هدایت‌پذیر است.
  • خداوند پس از ارتکاب خطا هم، مهربان است و سرچشمه رحمت؛ باز انوار هدایت برای بندگانش ارسال می‌کند(خدا همیشه منبع فیض و رحمت است).
  • برای راهنمایی بشر، آمدن انبیا قطعی است«یاتینکم».
  • انسان آزاد است و مختار«فمن تبع هدای».
  • هر کس(استثنا نکرده خداوند)، از دستورهای هدایتی خدا پیروی کند، نتیجه‌ای بسیار عالی در انتظارش خواهد بود. دور بودن از هر گونه ترس و غمی و در واقع امنیت و آرامش روحی و روانی واقعی که از بزرگ‌ترین نعمت‌ها و نیازهای بشر است.
  • هیچ ترسی؛ و هیچ غمی!
  • دستورات هدایتی از جانب خداست!«منی هدای»
  • اعتراف به خطا و توبه آدم، سبب شد که خدا او را عفو کند، ولی این‌طور برداشت نشود که او پس از توبه به بهشت برمی‌گردد؛ زیرا آثار وضعی این لغزش غیر از عفو الهی است؛ از همین روست که فرمان هبوط صادر شد: که ای آدم تو و ذریه‌ات و ابلیس از بهشت فرود آیید. البته فرمان هبوط در چند آیه قبل، همراه با نوعی قهر بود، ولی در این آیه چون پس از توبه آدم است، به صورت عادی مطرح شده و هم‌چنین امیدوار می‌کند که اگر از هدایت الهی پیروی کنند حزن و اندوهی در پی نخواهند داشت.

 

39) و کسانی کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند؛ همانا آنان اهل دوزخند، آن‌ها در آن ابدی خواهند بود!

  • جزای کافران و تکذیب‌کنندگان آیات الهی، آتش دائمی خداوند است.
  • همین حالت همیشگی و نکته تربیتی خدا و قرآن، که همواره خوف و رجا و بیم و امید را در کنار هم می‌آورد، آیه قبل، آیه امید بود و پاداش تبعیت از خدا و دستوراتش و این آیه جزای کفر است و تکذیب آیات. یعنی همیشه حواسمان به همه جوانب باشد و تک بعدی نباشیم، فقط یک طرف قضیه را بگیریم و در همان سو پیشروی کنیم؛ بی هیچ توجهی به ابعاد و جوانب دیگر.

 

40) ای بنی اسرائیل! نعماتی از من که بر شما عطا کردم را به خاطر بیاورید و یاد کنید و به عهد من وفا کنید تا به عهدتان وفا کنم و تنها از من پروا داشته باشید.

  • از این‌جا به بعد آیات در مورد بنی اسرائیل است و ماجراهای آن‌ها، البته از آن‌جا که قرآن مختص عصر و مکان خاصی نیست، از همین آیات هم نکات فراوانی استفاده می‌شود.
  • یاد کردن نعمات‌ها، یکی از توصیه‌های همیشگی خدا به بشر و باعث خداپذیری و قدرشناسی بیشتر و شکرگذاری می‌شود. سبب محبت و عبادت می‌شود.( نکته تربیتی که از این بحث استفاده می‌شود این است که ما نیز گاهی برای مثلا فرزندمان، از او می‌خواهیم که دوران ناتوانی و ضعف خویش را و خدماتی که ما برایش انجام داده‌ایم، به یاد آرد؛ چرا که در سایه همین یاد کردن‌ها، ذهن او آگاه و هشیار و متنبه می‌شود به وظایف و مسئولیت‌ها و البته به وظیفه قدرشناسی‌اش)(نکته نربیتی دیگر: به هنگام دعوت به سوی خداوند از الطاف او یاد کنید تا زمینه پذیرش پیدا شود)
  • از «اذکروا» استفاده می‌شود که شکر نعمت‌ها واجب است.
  • افتخارات و نعمت‌هایی که به نیاکان داده شده، به منزله نعمتی است که به انسان داده می‌شود( نعمت‌ها به اجداد یهود زمان پیامبر داده شده بود.
  • در میان نعمت‌های خدا، نعمت نجات از طاغوت و نعمت رهبری حضرت موسی علیه السلام و به دست آوردن مقام نبوت و قدرت و سلطنت همراه با نعمت‌های مخصوص، از مهم‌ترین نعمت‌هاست.
  • وفا به پیمان‌های الهی واجب است(پیمان الهی شامل تمام کتب آسمانی و احکام خداوند و پیمان فطری که خدا از همه گرفته است، می‌شود)
  • بهره‌گیری از الطاف خدا، مشروط به گام برداشتن در مسیر تکلیف الهی است« اوفوا بعهدی اوف بعهدکم»؛ آری اگر مطیع خدا بودیم، خدا نیز دعاهای ما را مستجاب می‌کند«اوفوا بعهدی اوف بعهدکم».
  • کسی که یک انتظاری از کسی دارد، باید خودش هم به آن پایبند باشد(رطب خورده چون منع رطب کند)؛ کسی که انتظار وفای به عهد دارد، خود نیز باید به عهدهایش وفادار باشد.
  • تنها کسی که باید خوف و پروایش را داشته باشیم، خداوند است.
  • در انجام تکالیف الهی از هیچ قدرتی نترسید و ملاحظه کسی را نکنید. تبلیغات سوء دشمن، ملامت‌ها و تهدیدها و توطئه‌ها مهم نیست، قهر خدا از همه مهم‌تر است« وایای فارهبون»
  • در قرآن به مسئله امامت عهد گفته شده است(بقره144)؛ پس وفای به عهد یعنی وفای به پیامبر و امام آسمانی و اطاعت از او. البته در روایات هم می‌خوانیم که نماز هم عهد الهی است.
  • باید به این نکته هم حواسمان باشد که نعمت‌ها از جانب خداست. همه نعمت‌ها.
  • اسرائیل از دو کلمه«اسر: بنده» و «ئیل:خدا» تشکیل شده و به معنی بنده خداست.

 

 






برچسب ها : سبک زندگی(انس و تدبر قرآن)  ,

      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >




+ سلام، سئوال در مورد برنامه‌های اندروییدی و حافظه موبایل دارم، کسی پاسخگو هست؟(چشمک)

+ سلام، کسی هست در مورد اندرویید و بازار بتونه به چن تا سئوال ابتدایی و ساده من جواب بده؟

+ سلام،از نواهایی که خاطره شدن و راجع به امام رضان، چند تا می خوام، کسی لینکشونو نداره؟



+ سلام، کمک می خوام!

+ سلام، کسی از این فلش های جالب رمانتیک نداره برا همسری روزشو تبریک بگیم؟

+ صراحت انقلابی!

+ سلام دوستان، ببخشید یه سئوال در مورد متن گذاشتن تو پارسی بلاگ:

+ سلام دوستان


[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]
[ Designed By Ashoora.ir ]