یه مسئله دیگه هم اینه که ما همیشه حسرت ایام گذشته و وقتهایی رو که مفت از دست دادیم، رو میخوریم. مثلا من همیشه پیش خودم فکر میکنم، اگه الان برگردم دوران دبیرستان، یا روز اول دانشگاه، یا اوائل ازدواج، یا دوران فعالیتهای دانشجویی، خوابگاه، مادری و... چه کارها که نمیکنم و متاسفانه این افسوس، به جای اینکه حداقل منجر بشه از حال خودم خوب استفاده کنم، فقط در حد همون افسوس، میمونه.
و مسئله دیگه، اینه که تواناییهای ما آدما همیشه در مواجهه با مسئولیتها و مشکلات و پذیرش نقشهای بیشتر، شکوفا تر میشن و همین مسئله هست که باعث میشه ما برای گذشتمون افسوس بخوریم. چون وقتی تو موقعیتی قرار می گیریم با کلی بار مسئولیت بالاتر و تازه میفهمیم که چقدر توانایی داریم و جربزه، اون موقع است که میگیم پس چرا از زمانهای قبلیمون خوب استفاده نکردیم. مثلا وقتی من هم دانشجو شدم و همزمان هم دانشجو بودم و هم همسر و هم دختر بابا مامان، تازه فهمیدم که چه جوری میشه، این مسئولیتها رو با هم جمع کرد و از عهده این وظایف براومد. و یا وقتی نقش مادری یک نوزاد به قبلیها اضافه شد؛ یا مادری یک کودک خردسال و بعد اضافه شدن نوزاد جدید و طی این ایام، وظایف دیگهای از قبیل عروس خانوادهای بودن، خواهر شوهر بودن و زنداداش بودن، انجام کار فرهنگی و مربی بودن و گاهی مشاور بودن، سنگ صبور بودن و مسئول جایی و کاری بودن و ....همه این وظایف و مسئولیتها، نقش مدیریت زمان رو پررنگ میکرد و در نتیجه باعث میشه به این فکر بیفتم که مثلا وقتی من با دو تا بچه و کلی وظیف دیگه میتونم ایام فرجه امتحاناتم رو طوری مدیریت کنم که به کلی کار برسم، پس چرا از ایام دیگه زندگی استفاده غیر مفید میکنم و فقط به تماشای گذر ثانیههای باارزش عمرم نشستم(افسوس:() و اصلا به خاطر همینه که خیلیها به راحتی تن به پدیرش مسئولیت جدید و نقش جدید نمیدن، چرا که فکر میکنن با محول شدن یک نقش جدید بهشون، دیگه نمیتونن با آرامش به کارهاشون برسن و همه چی بههم میریزه.(مثلا خیلی از دختر و پسرا به همین دلیل به سختی تن به ازدواج میدن و یا خیلی از زوجهای جواون، به سختی زیر بار پدر و مادر شدن میرن و یا شاغل شدن و یا در حال شدیدش حتی ادامه تحصیل و ...) ولی من خودم معتقدم که اگه کسی با برنامهریزی تن به هر نقش جدیدی که بده، کلی مدیریت زمان یاد میگیره و کلی به گنج بودن زمان معتقدتر و البته ملازمتر میشه. بزرگی میگفت گاهی اون موقعها که بچه نداشتم و یا یه دونه بچه داشتم ـ گرچه همون موقع هم به آدم برنامه ریز و دقیقی شهره بودم ـ رو با زمان حال خودم که چن تا بچه دارم مقایسه میکنم و واقعا میبینم که الان خیلی بهتر از لحظه لحظههای عمرم استفاده میکنم و البته خیلی هم موفق ترم و آثار و فعالیتهای بیشتری دارم و این در حالیه که خیلی ها به بهانه موفقیتهای بیشتر و طی کردن پلههای ترقی، از خیلی از نقشها و وظایف جدید چشم میپوشن.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشت: خدایا به من جرات رویارویی و پذیرش نقشهای جدید رو بده و کمکم کن که هر چه بهتر و بیشتر مسلط شدن بر زمان رو یاد بگیرم و اوقات محدود عمرم رو بهتر بگذرونم.
برچسب ها : زمان ,