سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیدید بعضی‌ها چقدر تلاش می‌کنن نگاهِ دیگران رو جلب کنن. از سر و صورتشون گرفته تا مدل و رنگ لباس و حتی انواع وسایلشون، همه رو جوری انتخاب می‌کنن که هر کسی که می‌بینه حداقل لحظه‌ای هم که شده، جذب بشه و توجه کنه.

نمی‌شه همیشه گفت عقده‌ی محبت دارن همچین افرادی؛ ولی به هر حال این نیازِ توجه دیگران، تو همچین آدمایی خیلی پررنگ‌تره. البته درجات مختلفی هم از این قضیه تو افراد مختلف هست، برا بعضی‌ها خیلی پررنگ‌تر و برای برخی‌ها کم‌رنگ‌تره.

 حتی من کسایی رو دیدم که با وجودی‌که لباسی براشون خیلی زیاد هم هزینه برداشته و خودشون کاملا با علاقه انتخابش کردن، ولی فقط به خاطر این‌که دیگرانی پیدا شدن که اون لباس رو نپسندیدن، اون رو از لباساشون خارج کردن.

همچین رفتاری برای من خیلی عجیبه.

اصلا حقیقتش، من یاد گرفتم و این‌طور بار اومدم که اگه بدونم راهم، روشم، مدل لباس و رفتار و زندگیم، درسته، حتی اگه خیلی از اطرافیام هم، اون رو نپسندند، یا بهش ایراد بگیرن، باز هم سفت و سخت، روی عقیده‌ام وایستم.

حالا تو این دوره زمونه که این همه شاهد توجه بیش از حد به نظر دیگران در مورد حتی ریزترین قسمت‌های زندگی هستیم، گاهی دیدن بعضی رفتارها از بعضی افراد خیلی به دل من می‌شینه و اتفاقا تازگی چون همچین رفتاری دیدم، گفتم تو قالب این پست، مطلب رو با شما خواننده‌های وبم به اشتراک بذارم.

کسی رو دیدم که به خاطر نیازش، موتور خیلی گرونی خریده بود که خب، چون موتور گرونی بود، ظاهر موتور هم خیلی ژیگولی بود. ولی اون فرد، دقیقا به خاطر خلاف اون چیزی که الان تو جامعه خیلی رایجه و بهش بها داده می‌شه؛ به خاطر این‌که اتفاقا خیلی مردم بهش توجه نکنن، ظاهر موتور رو با یه روپوش ساده، صد و هشتاد درجه عوض کرد و یک دنیا حرف تو این کار و این روحیه خوابیده و چقدر قشنگه این روحیه، بشه روحیه‌ی عموم مردم. اگه این‌طور بشه، چی می‌شه....دیگه این همه چشم و هم‌چشمی و توجه زیاد به ظاهر و در نتیجه غافل شدن از باطن پیش نمیاد و واقعا خیلی عالی می‌شه.

خدا جونم به من کمک کن این روحیه‌ی قشنگ رو تو خودم گسترشش بدم و واقعا همه‌جا حواسم به جلب توجه تو باشه، نه این و اونی که هر کاری هم بکنم، بازم بالاخره ناراضیان و معترضانی وجود خواهند داشت.






      

 

دیشب خیلی خواب قشنگی می‌دیدم. خیلی زیاد. در واقع خواب یکی از بزرگ‌ترین آرزوهامو می‌دیدم. جاتون خالی؛ دم اذان صبح بود، احساس می‌کردم بیدارم، ولی واقعا خواب بودم، یا یه حالی بین خواب و بیداری. نمی‌دونم از طرف کجا یا چه‌طوری، ولی به هر حال قرار بود خانوادگی بریم کربلا، قشنگ‌ترین نقطه‌ی زمینِ خدا. خیلی لحظات قشنگی داشتم،فوق‌العاده بود. در حال جمع کردن وسایل خودم و همسر و بچه‌هام بودم. قرار بود تو پیاده‌روی بزرگ اربعین شرکت کنم...

جالبیش این بود که با این‌که چند بار بیدار شدم و ساعتو نگاه کردم برای وقت نماز صبح؛ ولی بعدش که بازم می‌خوابیدم، دقیقا همون حس و حال و لحظات رو می‌دیدم و خلاصه حداقل تو خوابم داشتم می‌رفتم کربلا. حتی وقتی برا نماز صبح بیدار شدم و بعد از نماز روی سجاده دوباره خوابیدم، باز هم ادامه‌ی همون خواب اومد سراغم...

خدایا اون لحظات قشنگ رو تو بیداری هم نصیب من و خانواده‌ام و البته همه‌ی آرزومندها بکن...





      

 

وقتی حضرت ماه، امام خامنه‌ای عزیز، رفته بودن دیدن خانواده‌ی شهید روشن و بابای آقا مصطفی، گفته بود:«ما از این اتفاق ناراحت نیستیم، شما هم غم به دلتان راه ندهید آقا»؛ اماممون فرموده بودند:« غم داریم! این جور حوادث تیر به دل انسان است؛ منتها غم نباید انسان را از پا بیندازد...» 




______

 

دل‌نوشت: چقدر قشنگه آدم این‌قدر برای امامش مهم باشه... خوش‌بختانه خدا همچین قوه‌ای رو تو وجود همه‌‌ی ماها گذاشته، ولی این‌که آیا ما بالفعلش می‌کنیم یا نه دیگه دست خودمونه و تلاش و پشتکارمون!

خدا جون، تو که قوه‌اش رو بهمون لطف کردی دادی، بالفلش رو هم عنایت کن بهمون!

خدا جون، کاری کن که ما هم خودمونو بکشیم بالا، خیلی، خیلی زیاد. اون‌قدری که امام زمانمون و نائب نازنینش، بهمون بنازن نه این‌که... :(





      

امام خمینی رحمه الله علیه، اون مرد بزرگی که تونست نظام اسلامی تو دنیا ایجاد کنه و اسلام رو به کل دنیا بشناسونه، اهمیت خیلی زیاد و فوق‌العاده‌ای برای نماز قائل بودند.

حاج آقا قرائتی یه بار خاطره‌ی یکی از آخرین نمازهای امام خمینی رو این‌طور نقل کردن که:

«امام که تو بستر بیماری بودند، به یکی از اطرافیانشون می‌سپرند که اگر خواب بودند حتما برای نماز بیدارشون کنند. ولی اون فرد دلش نمیاد که امام رو که در اون حال بیماری کمی به خواب رفته بیدار کنه. حضرت امام خودشون ده دقیقه بعد از اذان، از خواب بیدار می‌شن و با ناراحتی می‌فرمایند که تا کنون نشده بود که این‌قدر(ده دقیقه) نمازم رو دیر بخونم!»





      

دیر پاشدن برای نماز صبح یا قضا شدن نماز صبح، یکی از دغدغه‌های خیلی از بچه مسلموناست؛ متاسفانه:(

می‌خوام این‌جا چن تا راه صد درصد تضمینی رو برا دچار نشدن به این آفت و بلا بگم(البته هر کدوم این نکته‌ها، کاملا علمی‌ان و خودشون کلی نکته دارن دوباره، ولی من مختصر می‌گم حالا):

  • ·        اولیش اینه که شب‌ها دیرنخوابیم، خوابیدن قبل از یازده شب رو حتما تجربه کنید؛ علاوه بر این که برای بچه‌های در حال رشد، هورمون رشد قبل از ساعت یازده ترشح می‌شه، برای همه‌ی آدم‌ها، چه کوچیک و چه بزرگ، هورمون آرامش(همون سروتونین) قبل از ساعت یازده ترشح می‌شه و حتی به گفته‌ی علم امروز هم، خوابیدن زودتر از یازده به شدت لازمه.
  • ·        دومیش اینه که شب‌ها، شام سبک بخوریم و شکممون رو پرِ پر نکنیم و البته با غذایی که از نظر طب سنتی هم، طبعش گرم باشه، چون همچین غذایی باعث می‌شه صبح خیلی هوشیار و سرحال باشیم و البته سبک و بی‌دردسر بتونیم بیدار شیم و صدالبته شب، خواب خوب و آرومی داشته باشیم. یه نکته‌ی دیگه هم این تو این مورد باید رعایت بشه که اونم فاصله‌ی حداقل 2 ساعته‌ی شام از خوابه که این هم واقعا کمک‌کنندست.
  • ·        نکته‌ی بعدی که خیلی هم مهمه، اینه که طی روز حواسمون باشه که نمازهای دیگمونو اول وقت بخونیم، عادت به نماز اول وقت طی روز و اهمیت به این عادت، باعث می‌شه این عادت ملکه بشه برامون و طبیعتا بعد از مدتی، این عادت به نماز صبح هم سرایت می‌کنه؛ این رو اکثر کارشناسای دینی توصیه می‌کنن و می‌گن خیلی خوب جواب می‌ده.
  • ·        چهارمین مورد، کارای معنوی آخرین لحظه‌ی بیداریه. شب، اون موقعی که می‌ریم تو رختخواب که بخوابیم، یه صحبت کوچیک با خدا؛ که« خداجون، خواهش می‌کنم خودت کمکم کن که صبح زود پاشم و وظیفه‌ی نمازم رو به موقع ادا کنم» و البته خوندن آیه‌ی آخر سوره‌ی کهف، راه‌های صد در صد تضمینی‌ان!
  • ·        غیر از این‌ها زنگ گذاشتن گوشی تلفن همراه یا تلویزیون یا هر ساعتی و یا سپردن به یکی از اهالی خونه، از راه‌های خیلی ساده‌ و تقریبا همیشه دم دستن.
  • یکی دو تا نکته‌ی ضمیمه هم اضافه کنم؛ این‌که احیانا اگه خدای نکرده یه وقتی به هر دلیلی نمازتون قضا شد، خیلی سریع و واقعا تو اولین فرصت، قضاشو بخونیم و البته برای این اشتباهمون، یه جریمه‌ای بدیم. کلا جریمه دادن یکی از راه‌های عادت خوب ایجاد کردن و متنبه شدنه، چه تو کارای روزمره‌ی اجتماعی و چه دینی و چون پرداخت جریمه، سخته، آدم حواسشو بیشتر جمع می‌کنه تا کمتر مجبور بشه بهش!

این حدیث قشنگ هم تقدیم شما:

 





      

برداشت اول:
یه پسر دو سال و نیمه دارم که گاهی که یه کاری که نباید بکنه رو انجام می‌ده، و ما بزرگ‌ترا از دستش ناراحت و یا عصبانی می‌شیم تو همون اوج ناراحتی و عصبانیت و دلخوری ما ازش، می‌گه: سلام، خوبی؟ و خیلی جدی می‌پرسهکه خوبی؟ و قاعدتا ما که ناراحتیم، می‌گیم: نه، خوب نیستم و اون ادامه می‌ده: چرا، خوبی! خوب، خوب، خوب. دقیقا به همین شکل و البته با یه لحن جالب. گاهی وقتای دیگه پیش میاد که این پسر کوچولوم وقتی ما رو محکم گاز می‌گیره(این پسرم، هیجان و خوشحالیش رو با گاز گرفتن ابراز می‌کنه!) و ما دردمون میاد و از دستش ناراحت می‌شیم و ناخودآگاه، اونو کنار می‌زنیم و ابراز درد می‌کنیم؛ به شدت بهش برمی‌خوره و گریه و داد و هوار سر می‌ده؛ ولی نکته‌ی جالب اینه که تو همین زمانی که از دست ما ناراحته، دقیقا به ما پناه می‌آره، یعنی دقیقا میاد بغل همونی که ازش دلخور شده می‌شینه و گریه می‌کنهو بالاخره یه جوری دل طرف رو نرم می‌کنه تا اونو نوازش کنه!
برداشت دوم:
یه پسر 8 ساله هم دارم که گاهی تو درساش خیلی تنبلی می‌کنه و وقتی این تنبلیش خیلی شدت می‌گیره و ما ازش خیلی ناراحت می‌شیم و اولتیماتوم می‌دیم بهش که اگه به موقع درساتو انجام ندی و به کارات نرسی و همش وقت تلف کنی، خیلی از دستت ناراحت می‌شیم و ...؛ تصمیم جدی می‌گیره که پسر خوبی باشه، ولی نحوه‌ی عملکردش خیلی جالبه: با وجودی‌که درساش و تکالیف مدرسه‌اش مونده، ولی به جای انجام اونا، می‌شینه کتابای حاشیه‌ای می‌خونه و یه برنامه‌ریزی عجیب غریب برا خودش می‌کنه، مثلا 2 ساعت بازی، نیم ساعت کتاب، بعدش 1 ساعت بازی و 1 ساعت کتاب و ...


نماز

برداشت سوم:
یه خدا داریم که هیچی برامون کم نذاشته، تا بگی دور و برمونو پر از نعمت کرده، ازمون خواسته یه سری کار رو حتما انجام بدیم و یه سری رو به هیچ وجه انجام ندیم. چن تا هم کلید گذاشته برا رفع همه مشکلا و چن تا هم برای افتادن تو همه‌ی بدی‌ها و مشکل‌ها. ما همش اون کارایی که نباید، رو انجام می‌دیم و اون کارهایی رو که باید، فراموش می‌کنیم! بعدش هی می‌بینیم جلو راهمون چاله و دست‌اندازه، می‌خوایم راهو درست کنیم، مثل اون پسر 8ساله، میایم برنامه‌ریزی عجب غریب می‌نویسیم و عمل می‌کنیم! و بعدشم مثل پسر 2ساله، وسط ایجاد کلی مشکل، برمی‌گردیم می‌گیم:« خدایا، سلام! خوبی؟!» هی کارای بد می‌کنیم و بعد دوباره خودمونو می‌ندازیم بغل خدا و گریه می‌کنیم!
هی ده قدمِ عملی برمی‌داریم برا دور شدن و بعد وقتی یه قدم برا نزدیک شدن برمی‌داریم، می‌خوایم که همه چی خوب خوب بشه! دقیق مثل همون بچه 2 ساله و 8ساله! حالا جالبیش اینه که مای مادر و پدر، این ظرفیتو خیلی وقتا نداریم که تو پیش اومدن همچین شرایطی، قشنگ عمل کنیم و باظرفیت باشیم؛ ولی خدای ما، خیلی خیلی بیش از حد، این مدلیه و ما حتی بدترین خطاها رو هم اگه بکنیم، فقط کافیه یه قدم، یه قدم خیلی کوچیک برداریم که بهش نزدیک شیم، خودش نه تنها بغلشو باز می‌کنه که ما رو بغل کنه، اصلا میاد پیش ما و کمک می‌کنه و بغلمون می‌کنه! حتی نمی‌ذاره ما اون فاصله‌ای رو که ایجاد کردیم، طی کنیم!
یعنی آخرشه‌ها! آخر خوبی! اصلا ما نمی‌تونیم این همه خوبی رو تصور کنیم! چهبرسه که بخوایم به یه ذره‌اش عمل کنیم!
حالا حرف من این جاست که، این خدای فوق‌العاده، یکی از قوی‌ترین کلیداشو گذاشته تو«نماز». بهمون گفته، شما همیشه نمازاتو بخون، اونم اول وقت، بعد ببین زندگیت چطور از این رو به اون رو می‌شه! ولی ما همین کار رو هم انجام نمی‌دیم و بعد هی انواع خواسته‌ها وگله‌های جورواجور رو از خدا داریم!
جداً خیلی حرفه‌ها! تو روایات داریم که اگه دنیا می‌خوای بچسب به نماز اول وقت، اگه آخرت می‌خوای بچسب به نماز اول وقت! این جمله خیلی سنگینه‌ها! واقعا دنیای عالی، در گرو نماز اول وقته! و واقعا آخرت عالی، در گرو نماز اول وقته! اون وقت ما این کار رو ندید می‌گیریم و هی چسبیدیم به نمی‌دونیم فلان هیأت و فلان زیارت و فلان پیامک و فلان کاری که کلید که نیست، هیچ، بلکه یه جور گول زدن خودمونه، اصلا یه جور رو دست خوردنه! حکایتمون شده حکایت اون پسر 8 ساله که مهلتی بهش دادن تا مفید بودن و خوب بودنشو اثبات کنه، ولی اصل کاری‌ها رو ول کرده و حالا هی کتابای غیرضروری می‌خونه!خودش، با دندون خودش گاز می‌گیره و بعد که نتیجه‌ی کاملا طبیعیش(دردِ فرد هدف و گاز گرفته شده) رو می‌بینه، می‌زنه زیر گریه و شاکی می‌شه که این چه وضعشه!!!





      

 

چند هفته پیش به دلایلی مجبور بودم با سرعت، خیلی با سرعت رانندگی کنم، فک کنم چهار بار با سرعت بالا، مسیر نسبتا طولانی ای، البته مسیر داخل یک شهرها، نه خارج شهر رو، مجبور شدم برم و پشت سر هم، از ماشین‌ها سبقت می‌گرفتم و همه رو پشت سر می‌ذاشتم. بعد که سبقت می‌گرفتم، تو آینه بغل یا آینه بالای سر، نگاه می‌کردم و وقتی فاصله‌ی زیادی که با اون ماشینا رو گرفته بودم، می‌دیدم، پیش خودم فکر کردم، چی می‌شد همین‌جور که ماشین‌ها رو رد می‌کنیم و جا می‌ذاریمشون به بیانی؛ گناهامونو هم جا می‌ذاشتیم و ازشون رد می‌شدیم...

یا همون‌جوری که از ماشین‌ها سبقت می‌گیریم، از آدما هم واقعا سبقت می‌گرفتیم و تو کارای خوب از همه جلو می‌زدیم...

وقتی می‌پیچی تو یه خیابون و قصد کردی که جلو بزنی از همه، حتی اگه یه عالمه ماشین جلو روی تو و تو خط سبقت باشه، بازم می‌تونی از همه جلو بیفتی. البته اگه بخوای!

 چقدر خوب می‌شد اگه تو زندگی هم این قدر جدی قصد رشد و جلو افتادن تو کارای خوب رو داشتیم و با جدیت تمام، همه‌ی مانع‌ها رو پشت سر می‌ذاشتیم و به موقع به مقصد می‌رسیدیم.

اصلا حس خوبیه اگه ببینی یه وقتی یه عالمه مانع جلوت بود ولی حالا با موفقیت اون مانع‌ها رو رد کردی و از همه‌شون فاصله گرفتی. کاش همین‌جور باشه گذر عمرمون؛ و وقتی به گذشته‌هامون نگاه می‌کنیم، چشممون از موفقیت‌هامون بدرخشه و ذوق کنیم که با موفقیت جلو اومدیم و چقدر بده اون وقتی که عجله داری برا رسیدن به مقصد و موانع جلو روت رو، هر کاری می‌کنی نمی‌تونی رد کنی و بدتر از اون وقتیه که میای رد بشی، ولی می‌کوبی به اون موانع و هم خودت و هم بقیه داغون می‌شید. ایشاللا که پیش نیاد براتون، چه تو مثال ماشین و چه تو مثال زندگی و موانع رسیدن به مقصد و رشد!

خدا جون، جوری کمکمون کن که هر چی‌ می‌گذره، وقتی به گذشته‌هامون نگاه می‌کنیم، حسرت نخوریم و هی نکوبیم رو دستمون و آه بکشیم.

خدا جون، جوری کمکمون کن که هر چی می‌گذره، وقتی به گذشته‌هامون نگاه می‌کنیم، سرشار بشیم از امید به آینده.

خدا جون جوری کمکمون کن که هر چی که می‌گذره، وقتی به گذشته‌ها فکر می‌کنیم؛ نه تنها حسرت نخوریم، بلکه کیف کنیم و لذت ببریم.

 

خدا جون کمکمون کن همیشه بهترین و سریع‌ترین ماشین زیر پامون باشه و سالم‌ترین طی مسیر رو داشته باشیم.





      

جوانان در محیط خودشان، امر به معروف و نهى از منکر کنند. چرا این واجب - امر به معروف، امر به کارهاى خوب - در جامعه‌ى اسلامى هنوز اقامه نشده است؟ نگویید به من چه؛ او هم نمى‌تواند بگوید به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نکنید. بعضى خیال مى‌کنند تا منکرى دیده شد، باید با مشت به سراغش بروند!نه، ما سلاحى داریم که از مشت کارگرتر است. آن چیست؟ سلاح زبان. زبان از مشت خیلى کارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است؛ مشت کارى نمى‌کند.

بعضى جوانان به ما نامه مى‌نویسند که اجازه بدهید ما با این تظاهرات منکراتى، مقابله و مبارزه کنیم. خیلى خوب، مقابله بکنید؛ اما چه‌طور؟ بریزید، طرف مقابل را تکه پاره کنید؟! نه، این نیست. حرف بزنید، بگویید؛ یک کلمه بیشتر هم نمى‌خواهد؛ لازم نیست یک سخنرانى بکنید. کسى که مى‌بینید خلافى را مرتکب مى‌شود - دروغ، غیبت، تهمت، کین‌ورزى نسبت به برادر مؤمن، بى‌اعتنایى به محرّمات دین، بى‌اعتنایى به مقدسات، اهانت به پذیرفته‌هاى ایمانى مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت - یک کلمه‌ى آسان بیشتر نمى‌خواهد؛ بگویید این کار شما خلاف است، نکنید؛ لازم هم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید.

چرا کسانى از گفتن ابا مى‌کنند؟ یک عده بر اثر ضعف نفس از گفتن ابا مى‌کنند، یک عده هم خیال مى‌کنند که گفتن فایده‌یى ندارد؛ باید با دست جلو بروند! نه، زبان از دست خیلى مهمتر است. امر به معروف و نهى از منکر را اقامه کنید؛ نگذارید در جوامع جوان - چه در مدرسه‌ها، و چه در دانشگاهها - کار به فساد بکشد. این مراکز براى دشمن هدف است. بدانید که نسل جوان این جامعه و این ایران اسلامى زنده است؛ دشمن هم این را بداند. با بودن شما جوانان مؤمن، حجت بر ما تمام است.

_____

سخنرانی‌ در دیدار گروه‌ کثیری‌ از دانشجویان‌ و دانش‌آموزان‌، به‌ مناسبت‌ سیزدهم‌ آبان‌ ماه سال هزار و سیصد و هشتاد‌

 





      

در محیط‌هاى جوان، مراقب این عرفانهاى کاذب هم باشید؛ این‌ها هم بخصوص در دانشگاه‌ها رخنه می‌کنند. یکى از برنامه‌ها این است که عرفان‌هاى کاذب را در داخل دانشگاه‌ها رخنه دهند؛ این هم یکى از آن چیزهاى فلج‌کننده است. اگر کسى اسیر و دچار این بافته‌هاى بى‌اصل و اساسِ عرفانهاى کاذب شود - که غالباً هم از مناطق خارج از کشور نفوذ پیدا کرده و وارد شده است - واقعاً او را فلج می‌کند. معیارى که ما براى تحرک به سمت علوّ معنوى و روحى و تقرب به خدا داریم، تقواست، پرهیزگارى است، پاکدامنى است. جوانان ما - چه دختران ما، چه پسران ما - اگر پاکدامن باشند، اگر تقوا پیشه کنند، اگر براى دورى از گناه تلاش کنند، اگر نماز را با توجه و با اهتمام به‌جا بیاورند و انسشان را با قرآن قطع نکنند، اسیر این عرفانهاى کاذب نمی‌شوند


________

بیانات امام خامنه‌ای در مهر ماه سال 91 در جمع معلمان خراسان شمالی

 





      

من به جوان‌ها غالباً در مورد قرآن سفارش می‌کنم. سعى کنید رابطه‌تان را با قرآن قطع نکنید. هر روز، ولو نصف صفحه، قرآن بخوانید؛ این‌ها همه‌اش مقرِب انسان است؛ صفاى روح و گشایش و فتوح معنوى را همین‌ها براى انسان به وجود مى‌آورد. آن آرامش، آن صبر و سکینه‌ى مورد نیاز انسان - که «فأنزل اللَّه سکینته على رسوله و على المؤمنین و الزمهم کلمة التّقوى». این نعمتى است که خداى متعال آن را به رخ مؤمنین می‌کشد، که ما سکینه و صبر و آرامش و طمأنینه را از سوى خودمان به پیغمبر دادیم، به مؤمنین دادیم - با همین چیزى که عرض کردیم، حاصل میشود؛ در درجه‌ى اول با تلاش براى دور شدن از گناهان است.
 
اینکه می‌گوئیم دورى از گناهان، معنایش این نیست که اول باید بکلى همه‌ى گناهان را ترک کنید تا بتوانید وارد مرحله‌ى دوم شوید؛ نه، اینها با هم توأم است. باید همت این باشد، باید تلاش این باشد که گناه از ما سر نزند. تقوا هم به همین معناست. التزام به توجه در نماز و در تلاوت قرآن و اینها چیزهائى است که معنویات و صفاى روح را براى ما به ارمغان مى‌آورد؛ آن آرامش و طمأنینه و سکینه‌ى لازم را به ما می‌دهد؛ نیازى نیست به رفتن درِ خانه‌ى عرفانهاى کاذب، دروغى، مادى، توهّمى و تخیلى، که هیچ واقعیتى پشت سرش نیست. هم دانشجوها را، هم جوانان دبیرستان را توجه بدهید به همین جنبه‌هاى دیانت و تدین. تدین را یک عنصر اساسى براى مخاطبِ خودتان قرار بدهید و بدانید ان‌شاءاللَّه خداى متعال هم کمک خواهد کرد.
__________

بیانات امام خامنه‌ای در مهر ماه سال 91 در جمع معلمان خراسان شمالی





      
<      1   2   3   4   5   >>   >




+ سلام، سئوال در مورد برنامه‌های اندروییدی و حافظه موبایل دارم، کسی پاسخگو هست؟(چشمک)

+ سلام، کسی هست در مورد اندرویید و بازار بتونه به چن تا سئوال ابتدایی و ساده من جواب بده؟

+ سلام،از نواهایی که خاطره شدن و راجع به امام رضان، چند تا می خوام، کسی لینکشونو نداره؟



+ سلام، کمک می خوام!

+ سلام، کسی از این فلش های جالب رمانتیک نداره برا همسری روزشو تبریک بگیم؟

+ صراحت انقلابی!

+ سلام دوستان، ببخشید یه سئوال در مورد متن گذاشتن تو پارسی بلاگ:

+ سلام دوستان


[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]
[ Designed By Ashoora.ir ]