28) چگونه کفر می‌ورزید به خدا؛ آن‌هم در حالی که مردگانی بودید، پس خدا شما را زنده نمود، سپس می‌میراندتان، سپس زنده‌تان می‌سازد، سپس به سوی او برخواهید گشت!

  • حیات ما پس از عدم، و مردن ما پس از حیات و دوباره احیا و برگشتمان به سمت خداوند، باید مانع کفرمان شود و در حقیقت با این حیات و ممات، خدا را باید باور کنیم و قدرتش را بپذیریم، و بفهمیم وابستگی‌های فراوانمان به منبع قدرت را.
  • جای تعجب دارد کسی با دیدن و دقت در حیات و ممات، به خداباوری نرسد و باز کفر بورزد.
  • بهترین راه خداشناسی، تفکر در آفرینشِ خود و جهان و تحولات مرگ و حیات است. حضرت ابراهیم برای شناساندن خدای خودش می‌فرماید:«ربی الذی یحیی و یمیت»
  • خودشناسی، مقدمه خداشناسی است.
  • خداوند با بیان این‌که ما را از هیچ، خلق کرد و پس از آن که مردگانی بودیم، ما را در زمره زندگان قرار داد، در واقع اثبات کرده که پس از مرگمان هم، مشابه همان بار نخستین، می‌تواند ما را زنده سازد.
  • مراحل آفرینش ما این‌گونه بوده: ابتدا نبودیم و خدا ما را خلق کرد از خاک و هیچ؛ سپس باز خدا ما را می‌میراند، و باز زنده خواهیم شد در رستاخیز و پس از آن هم به سوی خود خدا خواهیم رفت.
  • معاد، جسمانی است.
  • مسئله حیات، حقیقتش مجهول است، ولی آثارش در وجود انسان مشهود است. خالق این حیات هم کنهش قابل درک نیست، ولی آثارش از هر چیز روشن‌تر است.
  • همه چیز ما و بود و نبودِ ما در دست خداست.
  • در انتها ما به سمتِ خدا خواهیم رفت، پس حواسمان باشد که به محضر او خواهیم رفت و او چه‌ها از ما خواسته و چه‌ها باید انجام دهیم.
  • در بینش الهی، هدف از حیات و مرگ، تکامل و بازگشت به منبع کمال است.
  • سئوال از عقل و فطرت، همراه توبیخ، بهترین شیوه تبلیغ و ارشاد است.

 

29) او، کسی است که هر چه در زمین است را برای شما خلق کرد، سپس به آسمان‌ها پرداخت و هفت آسمان را بالا برد و اوست که بر همه چیز داناست.

  • خدا در ادامه آیه پیشین، هم‌چنان اوصاف خود را برای ما می‌نمایاند.
  • دقت در توصیفات خدا و امور و امکاناتی که خدا برای ما فراهم کرده، در شناختِ بهتر کمکمان می‌کند و راه خداشناسی را برای ما هموارتر کرده و ما را به کرنش و تواضع و خضوع وامی‌دارد.( انسان از مطالعه و بررسی طبیعت به ماوراءالبیعه می‌رسد.
  • خداوند همه نوع امکانات برای ما فراهم کرده است.
  • البته در قبال این امکانات، خداوند هم از ما دین‌داری و ملزم بودن به دستوراتش را می‌خواهد.
  • انسان برتر از همه موجودات زمینی و هدف نهایی نظام خلقت است(خلق لکم ما فی الارض جمیعا»
  • نظام هستی هدف‌دار است.« خلق لکم»(برهان غائی)
  • هیچ آفریده‌ای در جهان طبیعت بیهوده نیست، هر چند ما راه و علت بهره‌گیری‌اش را ندانیم«لکم».
  • هستی برای انسان است، نه انسان برای دنیا.«خلق لکم»(ما نون در میاریم که زندگی کنیم، نه این‌که زندگی می‌کنیم تا نون در آریم!).
  • در آفرینش جهان، تدبیر و طرح حکیمانه مطرح است« خلق لکم»
  • خداوند، هر چه در زمین است را برای ما خلق کرده است، ما نیز حواسمان باشد، هم استفاده درست باید بکنیم و همان هدفی را که خدا از آفرینش این‌همه برای ما دنبال کرده، را پی بگیریم.
  • نعمت‌ها و امکانات، برای بشر آفریده شده است، رَدِّ زهد و مرتاضی‌گری و استفاده نکردن از نعمت‌ها و زمین و مافیها.
  • اصل آن است که همه چیز برای انسان مباح است، مگر آن که دلیل مخصوصی آن را رد کرده باشد« خلق لکم ما فی الارض جمیعا»(اصل اباحه)
  • در آفرینش جهان، ابتدا نعمات روی زمین خلق شده، سپس نوبت به آسمان‌ها رسیده و هفت آسمان مرتب گردیده‌اند. در آیه 30 سوره نازعات داریم که آفرینش زمین پیش از آسمان‌ها بوده ولی گسترشش، پس از آسمان‌هاست.
  • ما از اسرار هستی آگاه نیستیم و نمی‌دانیم چرا مثلا 7 آسمان و یا چرا اول زمین و بعد آسمان؛ ولی خدا از این اسرار آگاه است«علیم».
  • انسان می‌تواند از نظر علمی به جایی برسد که از تمام مواهب طبیعی بهره‌گیری کند و اسرار هستی را کشف کرده و آن‌ها را تسخیر کند.
  • خدا دانا بر همه چیز است، یعنی چیزی نیست که از علم خدا پوشیده بماند، پس در مشکلات و سختی‌ها و نیز در خوشی‌ها و شادمانی‌ها، حواسمان باشد که خدا آگاه است بر همه چیز و خدا را واقعا ناظر ببینیم و خود را در همه حال و همه جا در محضرش ببینیم.
  • سماء در قرآن: سماء به قسمت‌های بالای زمین گفته شده است. گاهی به چند متری بالاتر از سطح زمین، مانند شاخه‌های درخت که در ارتفاع چند متری قرار دارد هم، سماء گویند« و فرعها فی السماء»؛ هم‌چنین به ارتفاع استقرار ابرها که از آن باران می‌بارد، هم گفته شده است:« و نزلنا من السماء ماء»؛ نیز به جو اطراف زمین هم اطلاق شده« جعلنا السماء سقفا محفوظا».

 

30) و هنگامی‌که پروردگارت به ملائکه گفت:«همانا خلیفه‌ای در زمین قرار می‌دهم» گفتند آیا کسی را قرار می‌دهی که در آن فساد می‌‌کند و خونریزی؟ آن‌هم در حالی که ما حمد تو را تسبیح گوییم و تو را تقدیس می‌کنیم؟ گفت« همانا من چیزهایی که شما نمی‌دانید را می‌دانم».

  • بین خدا و ملائکه، گفت‌و‌گو هست. ارتباط بین فرشتگان و خدا، مستقیم است.
  • خداوند شاید من باب مشورت و یا خبر دادن و یا پرسش از نظرشان و یا هر چیز دیگری، به ملائک، می‌گوید که می‌خواهد آدم را خلیفه قرار دهد(طرح مسائل با اهل تدبیر یکی از اصول مدیریت است).
  • تنها مسئله‌ای که خدا با کارگزارانش، قبل از آفرینش طرح کرد، خلقت انسان است.
  • انتصاب جانشین و خلیفه و حاکم الهی، تنها از سوی خداست.
  • آدم، خلیفه خداست در زمین.( هم شأن آدم و هم این‌که در زمین، و نه جای دیگر) انسان، اشرف مخلوقات و لایق مقام خلیفه‌اللهی خداوندست. خلیفه، یعنی جانشین و حاکم.
  • ملائک آزادی بیان داشتند، راحت به حالتِ شاید اعتراض، گفتند کسی را که خونریزی می‌کند و فساد، خلیفه قرار می‌دهی؟
  • فقط حمد و تسبیح، کافی نیست، از این رو خدا علاوه بر فرشتگانی که دائم در حال حمد و تسبیحند، آدم را هم می‌آفریند و عبادت و تسبیح در فضای آرام تنها نشان و معیار لیاقت نیست و اصلا خلافت مقامی است که فقط حمد و تسبیح برای رسیدن به آن کافی نیست.
  • از این‌که ملائک، سابقه آدم بر خونریزی و فساد را می‌دانستند، استفاده می‌شود که قبل از آن زمان هم آدم بوده است. البته شاید به دلیل اخبار الهی یا سوء سابقه انسان‌های قبل از حضرت آدم در عوالم دیگر و یا در همین عالم باشد، یا به خاطر پیش‌بینی صحیحی که از انسان‌ خاکی و مادی و تزاحم‌های طبیعی آن‌ها داشته‌اند، خونریزی و فسادش را پیش‌بینی می‌کردند.
  • ملائکه، فساد و خونریزی را کار دائمی انسان می‌دانستند «یفسد» و « یسفک».
  • خلیفه نباید فاسد و فاسق باشد، بلکه نقطه مقابل، یعنی عادل باید باشد.
  • طرح لیاقت خود، اگر بر اساس حسادت نباشد، مانعی ندارد( و نحن نسبح).
  • بیشتر ناباوری‌ها به خاطر نگارش تک‌بعدی به مسائل است. فرشتگان خیال می‌کردند تنها هدف تسبیح است.
  • برای قضاوت کردن باید تمام خیرات و شرور را کنار هم گذاشت و نباید زود قضاوت کرد.
  • هر کس بر اساس اطلاعات و جهان‌بینی خود سخن می‌گوید، فرشتگان هدف آفرینش را فقط تسبیح و حمد خدا می‌دانند و به حال خویش نگریسته و می‌گویند تسبیح و حمد ما بیشتر است، ابلیس هم اول کار را می‌بیند و می‌گوید من از آتشم و آدم از خاک و در نتیجه زیربار نمی‌رود،ولی خدای متعال مجموعه را می‌بیند که انسان بهتر است و می‌فرماید:« انی اعلم ما لا تعلمون».
  • لزومی ندارد در مشورت، حتما به نظر مشورت‌دهنده عمل کنیم. خود مشورت‌دهنده هم نباید انتظار داشته باشد، به نظرش عمل کنیم.
  • مشورت‌دهنده به خصوص اگر در رتبه پایین‌تری از مشورت‌گیرنده باشد، شایسته است که به خالت سئوالی نظر خود را مطرح کند که این حالت نزدیک‌تر است به احترام مشورت‌گیرنده را حفظ کردن.
  • مشورت‌دهنده، هر چه که می‌داند را در کمال احترام بگوید و چیزی کتمان نکند، ابهامات خود را رفع کند.
  • مطیع بودن و تسلیم بودن، منافاتی با سئوال کردن برای رفع ابهام ندارد.
  • خوب است از فرشتگان یاد بگیریم در ابتدای هر کار و اتفاقی، نگرانی‌هایمان را با صاحب‌کارمان مطرح و رفعشان کنیم و اطمینان خاطر پیدا کنیم. رفع نگرانی و پرسش سوال، ارزش است؛ به خلاف اعترا ض و بهانه که در فرشتگان راه ندارد.
  • به دیگران اجازه سئوال پرسیدن بدهیم، چون خدا به ملائکه اجازه سئوال داده بود که سئوال کردند، بی اجازه که سئوال نمی‌کردند.
  • نباید توقع داشت که همه بی چون و چرا سخن یا کارمان را تصدیق کنند، حتی فرشتگان هم از حتی خدا سئوال می‌کنند.
  • برخی مسائل را فرشتگان هم نمی‌دانند. علوم و اطلاعات فرشتگان محدود است«مالا تعلمون»
  • خدا عالم بر همه است، حتی فرشتگان.
  • مشکل فرشتگان در مقام خلافت انسان بود، نه در اصل آفرینش؛ چرا که در سوره ص و حجر می‌خوانیم خدا به فرشتگان درباره خلقت آدم سخن گفت و آن‌ها حرفی نزدند(آیه 71 و 73).
  • حرف باید مستند باشد؛ فرشته‌ها گفتند:« نسبح بحمدک...یفسد فی الارض».
  • خداوند فساد و خونریزی انسان را مردود ندانست، لکن مصلحت مهم‌تر و شایستگی برتری را طرح نمود.
  • به خاطر انحراف یا فساد گروهی نباید جلوی امکان رشد دیگران را گرفت( گروهی از بنی آدم فساد می‌کنند و همه، نه!)
  • زشتی فساد و خونریزی از اول برای همه روشن بوده است.
  • آفرینش ملائکه قبل از آدم بوده است.
  • خداوند قبلا امکانات زندگی را فراهم می‌کند و بعد انسان‌ها را می‌آفریند. اول «خلق لکم فی الارض جمیعا...» و بعد« اذ قال ربک للملئکه..»، ما هم یاد بگیریم، ابتدا احتیاجات و امکانات را فراهم کنیم.
  • همه آحاد آدمیان خلیفه خدا نیستند، چون برخی آن‌قدر سقوط می‌کنند که «اولئک کالانعام، بل هم اضل»
  • قرارگاه این خلیفه زمین است، ولی او لیاقت رسیدن تا «قاب قوسین او ادنی» را دارد.

چرا خدا آدم را جانشین ساخت؟ بحث نیاز و عجز خدا که نیست، بلکه به خاطر کرامت و فضیلت رتبه انسانیت است و دلیل دیگر این‌که نظام آفرینش بر اساس واسطه‌هاست و خدا این نظام را این‌طور آفریده است، برای ملموس شدن چند مثال بیان می‌کنیم: با این‌که مدبر اصلی اوست«والله یدبر»، ولی فرشتگان را مدبر هستی قرار داده است« والمدبرات امرا»/با این‌که شفا به دست اوست«فهو یشفین» ولی در عسل هم خاصیت شفابخشی قرار داده است« فیه شفاء»/ با این‌که علم غیب به دست اوست«لا یعلم الغیب الا هو»، لکن بخشی از آن علم را برای بعضی از بندگان صالحش ظاهر می‌کند«الا من ارتضی من رسول»، پس انسان می‌تواند جانشین خدا باشد و اطاعت او، همچون اطاعت از خود خدا باشد« من اطاع الرسول، فقد اطاع الله»،  و بیعت با او هم به منزله بیعت با خدا باشد« ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله» و محبت به او مثل محبت خدا باشد« من احبکم احب الله».

 

 

31) و به آدم همه اسماء را آموخت، سپس آن‌ها را به ملائکه عرضه کرد و گفت اگر راست می‌گویید از این اسما به من خبر دهید.

  • خدا خود اسما را و تمام اسما را به آدم آموخت.
  • از «کلها» استفاده می‌شود که انسان برای دریافت تمام علوم، استعداد و لیاقت دارد.
  • برتری انسان به خاطر علم هم هست و نه فقط عبادت« وعلم آدم الاسماء»
  • فرشتگان عبادت بیشتر و آدم علم بیشتری دارند، ولی آدم خلیفه خدا شد و این یعنی رابطه علم با خلیفه الهی شدن بیشتر است.
  • معلم واقعی، خداوند است و قلم، بیان، استاد و کتاب، زمینه‌های تعلیمند.
  • پس از آموختن اسما،‌آدم آن‌ها را به ملائک عرضه کرد.
  • به فرشتگان گفته شد: اگر راست می‌گویید!(آن‌ها خود را به مقام خلیفه الهی بودن لایق‌تر می‌دانستند) یعنی صدق ادعایشان که می‌گفتند ما هستیم و تسبیح می‌کنیم و نیازی به آدمِ اهل خونریزی و فساد نیست، از آن‌ها خواسته شد و هم‌چنین به آن‌ها باورانده شد که آدم برتر از آن‌هاست. یا به بیانی برای روشن کردن دیگران بهترین راه، به نمایش گذاردن تفاوت‌ها و لیاقت‌هاست.
  • در معنی این اسما، گفته‌اند: حقایق و اسرار عالم هستی و نام‌های همه چیز. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:« تمام زمین‌ها، کوه‌ها، دره‌ها و بستر رودخانه‌ها و حتی همین فرشی که در زیر پای ماست، به آدم شناسانده شد.

 

32) گفتند تو منزهی، ما علمی نداریم جز‌ آن‌که تو به ما‌ آموختی. همانا تو دانای حکیمی.

  • تسلیم در برابر حقایق. فرشتگان اذعان کردند به علم فراوان آدم و علم کمتر خودشان.
  • علم‌آموز حقیقی خود خداست.
  • فرشتگان: هر علمی که ما داریم از جانب توست و ما از جانب خود، هیچیم. هر اندازه تو خواسته‌ای به ما آموخته‌ای. اقرار به جهل خود با لا علم لنا و منبع علم را حدا دانستن با علمتنا.
  • خداوند داناترین است و کارهایش همه حکمت دارند، چون حکیم است. پس حتما از خلقت آدم هم حکمتی دارد.
  • هم اعتراف و اقرار به کمالات دیگران و هم تصادفی ندانستن امور که « انت العلیم الحکیم».
  • فرشتگان با بیان این که«تو منزهی» در واقع پاک‌کن بر جسارت خود کشیدند و نوعی معذرت‌خواهی کردند که «ما اشتباه کردیم که جسارت کردیم و تو منزه از سخن و اعتراض مایی و به عبارتی آن اعتراض پیشین ما وارد نیست، یعنی تلاش و اقدام عملی برای رفع اشتباه. عذرخواهی سریع، یک ارزش است.
  • تسبیح خدا، در ورودی توبه و مقدمه توبه است: «سبحانک فقنا عذاب النار»، «سبحانک تبت الیک».
  • اوج گرفتن‌ها و خودبرتردیدن‌ها باید تنظیم شود. گویندگان سخن« نسبح» و «نقدس» گفتند، «لا علم لنا».
  • فرشتگان با این بیانات، عالی‌ترین نوع ادب را به نمایش گذاشتند: سبحانک، لا علم لنا، علمتنا، انک، انت العلیم الحکیم.
  • استکبار و لجاجت رمز بدبختی‌هاست، ولی اعتذار و پوزش‌خواهی، بعد از اشتباه نجات‌دهنده است. ابلیس گفت« انا خیر منه» و سرسختی کرد. ملائک گفتند« نحن نسبح...»؛ ولی چون حقیقت روشن شد با پوزش گفتند:«سبحانک لا علم لنا».

 

33) گفت ای آدم، از اسماء آگاهشان کن. پس هنگامی که آن‌ها را باخبر ساخت، گفت آیا نگفتم به شما که من آگاه از علوم غیبی آسمان و زمینم؟ و آن‌چه شما می‌دانید و نیز آن‌چه پنهانش می‌دارید، آگاهم؟!

  • خداوند با دلیل گفته‌اش را به فرشتگان ثابت کرد، یاد بگیریم. به آن‌ها نشان داد که علم آدم بیشتر است.
  • به استعدادهای لایق، فرصت شکوفایی و بروز بدهید.«انبئهم باسمائهم»
  • علم فرشتگان محدود است، به گفته مفسران« الم اقل لکم..» همان مطلب آیه قبلی است که «انی اعلم ما لا تعلمون».
  • ملائکه علاوه بر آن‌چه گفتند، مسائلی را هم کتمان کرده بودند«تکتمون».

 

34) و هنگامی که به ملائکه گفتیم: برای آدم سجده کنید، همگی سجده کردند مگر ابلیس که ابا کرد و استکبار ورزید و او از کافران بود.

  • فرشتگان هم همانند انسان‌ها مورد خطاب و امر و نهی هستند«اسجدوا لادم»
  • تکبر و جسارت ابلیس، سرچشمه همه بدبختی‌هایش شد.
  • ابلیس از قبول دستور خدا، استنکاف کرد و به همین دلیل از کافران است، سرباز زدن از انجام دستور خدا مساوی با کفر.
  • خطرناک‌تر از نافرمانی در عمل، بی‌اعتقادی به فرمان است« ابی واستکبر»
  • بیان شده او از کافران «بود» نه «شد»!
  • این سجده از نوع پرستش نبود، بلکه از روی خضوع بود و اطاعت امر خدا که می‌شود بندگی و عبودیت خدا کردن.
  • ابلیس مرتکب سه خلاف شد:خلاف عملی:«ابی» که سبب فسق او شد«ففسق عن امر ربه؛کهف،50»؛ خلاف اخلاقی:«استکبر» که سبب خروج از بهشت و دوزخی شدن او شد«فبئس مثوی المتکبرین؛ زمر،72» و خلاف عقیدتی:«کان من الکافرین» که انکار عدل الهی کرد.
  • در عبادت باید حواسمان باشد که عبادت حقیقی یعنی دقیقا به آن‌چه خدا دستور داده عمل کنیم و کاری به دل‌بخواه خودمان نداشته باشیم. خواست خدا، بی کم و زیاد.
  • آدم، مسجود همه فرشتگان است و خدا مسجود همه آدمیان.
  • به گفته قرآن، ابلیس از نژاد جن بود که در جمع فرشتگان عبادت می‌کرد.
  • لیاقت از سابقه مهم‌تر است؛ چون فرشتگان قدیمی باید برای انسان تازه به دوران رسیده سجده کنند.
  • سجده بر آدم نه تنها به خاطر شخص او، بلکه به خاطر نسل و اولاد او هم هست«اعراف، 11». امام سجاد علیه‌السلام هم می‌فرماید فلسفه سجده بر آدم به خاطر ذریه و نسل او بود.
  • سجده بر آدم فقط به خاطر جسمش نبود، بلکه به خاطر روح الهی اوست«29 سوره حجر»؛ پس می‌توان گفت سجده به خاطر دمیدن روح الهی است نه تعلیم اسماء.
  • ابلیس عبادت داشت، ولی عبادتش از روح عبودیت و تسلیم برخوردار نبود« ابی واستکبر».
  • سجده فرشتگان موقت بود، ولی به گفته آیات دیگر نزول آن‌ها بر مؤمنان و استغفارشان برای آنان دائمی است.

 

35) و گفتیم ای آدم، تو و همسرت در بغ بهشت سکنی گزینید و از هر جانب و سویش که می‌خواهید، بخورید؛ ولی نزدیک این درخت نشوید تا در زمره ستم‌گران قرار نگیرید.

  • خدا خیر بندگان و آفریده‌هایش را می‌خواهد و به آن‌ها مهربان است، می‌گوید تو و همسرت در بهشت باشید. هم بحث همسر عطا کردن به آدم و هم بحث مسکنی عالی چون بهشت به آن‌ها دادن.
  • خداوند جفت بودن را و همراهی را برای آدمی می‌پسندد« انت و زوجک».
  • در مسکن زن تابع مرد است« انت و زوجک». توضیح این که طبق ده نکته بعد، در مسائل امر و نهی آدم و همسرش یکسان و مثنی مورد خطاب قرار گرفته‌اند، ولی در مورد مسئله مسکن،گفته «انت و زوجک».
  • اولین نیازی که خدا برای آدم تامین می‌کند، مسکن است«اسکن».
  • پس از مسکن، مهم‌ترین چیزی که خدا برای آدم و همسرش، به آن توجه می‌کند، بحث خوراک است؛ پس اول مسکن، بعد خوراک. در تشکیل دولت و حکومت هم اول وزارت و مسئولیت مسکن و بعد وزارت و مسئولیتی برای تأمین خوراک.
  • خداوند آسایش را برای آدم و همسرش فراهم می‌کند؛ مسکن و خوردن همه نوع خوراکی.
  • نکته تربیتی: آن چیزهایی که استفاده از آن آزاد است، بیشتر باشد و ممنوعات، اولا کاملا مشخص باشد و ثانیا تعداد محدود و کمی داشته باشد« کلا ...حیث شئتما» و « و لا تقربا هذه الشجره».
  • ممنوعات و قوانین کاملا مشخص بیان شوند.
  • نکته تربیتی: ممنوعات و قوانین از همان ابتدا مطرح شوند و نگذاریم اول کسی مرتکب اشتباه شود و بعد مؤاخذه‌اش کنیم، او هم تازه بی‌خبر باشد؛ از اول برایش موارد ممنوع و قانونی را کاملا مشخص کنیم و توجیهش کنیم که ارتکاب فلان کار، فلان محدودیت و یا نتیجه و یا عذاب را در پی دارد.
  • در اجرای ممنوعات و قوانین بازدارنده باید قاطعیت داشت و هم‌چنین، تنبیه و عذابی که برای قانون مشخص شده، را باید با قاطعیت اجرا کرد، کوتاه نیامد باید!
  • خدا جزای ممنوع کردنش را از همان ابتدا کاملا مشخص بیان کرده است: اگر نزدیک شوید اثرش این خواهد بود که از ظالمین خواهید شد.
  • در پسِ ممنوع کردن‌ها، حکمتی باید نهفته باشد، بی دلیل نباید چیزی را منع کرد(اگر به این درخت نزدیک شوید، جزء ظالمان خواهید شد)؛ یا همان اصل اباحه، که ابتدائا همه چیز آزاد و مباح است، مگر آن‌که مشخص شود. نکته تربیتی زیبایی در این آیه نهفته است که حواسمان باشد برای تربیت به خصوص فرزندان و یا اصلا هر فردی، ممنوع کردن‌هایمان در کمترین حد باشد، ولی قطعی و کاملا مشخص و با جزای کاملا مشخص.
  • پس از «زوجک»، دیگر همه جا خطاب به حالت مثنی است نه فرد، یعنی هم حضرت آدم و هم همسرش حوا، هر دو با هم و همسان مورد خطاب قرار گرفته‌اند، نه این‌که مانند برخی باورهای غلط فقط یکی مثلا حوا مقصر شناخته شود و مجرم و مورد مؤاخذه و تنبیه، و البته امکانات و قانون منع خوردن از آن درخت هم، برای هر دو به یک صورت بیان شد و در واقع هیچ تفاوتی بین این دو گذاشته نشده است.«کلا»،«شئتما»،«تقربا»،«فتکونا».
  • این نهی که در این آیه مشخص شد، نهی تکلیفی نبود که انجامش حرام باشد، بلکه جنبه توصیه و راهنمایی داشت.
  • نزدیک شدن به خطر همان و افتادن در دام خطر همان.« لا تقربا»
  • تخلف از راهنمایی‌های خدا، ظلم به خویشتن است«فتکونا من الظالمین»؛ در جای دیگر هم داریم که آدم و حوا گفتند«ظلمنا انفسنا»(البته قابل ذکر است که با توجه به عصمت انبیا، این‌گونه موارد ترک اولی هستند.
  • دانستن نام مخصوص شجره مهم نیست، آن‌چه اهمیت دارد، احترام به قانون است.
  • لازم به یادآوری است که موضوع سجده بر آدم و تخلف ابلیس، هفت بار در قرآن آمده؛ ولی موضوع اخراج آدم از بهشت در سه جا مطرح شده است: سوره بقره، سوره اعراف، سوره طه.
  • نکته دیگری که یادآوریش مناسب است، این است که در فرهنگ قرآنی به بوته هم شجر گفته می‌شود مثل«شجره من یقطین»؛ منظور این‌که برخی روایات می‌گویند شجر یعنی گندم، اشکال وارد نیست. نیز جنت به باغ‌های دنیا هم گفته می‌شود، چنان‌که در سوره قلم آمده«کما بلونا اصحاب الجنه» و البته آن‌چه از آیات دیگر قرآن و روایات استفاده می‌شود، بهشتی که آدم در آن مسکن گزید، بهشت موعود نبوده، زیرا: آن بهشت پاداش است و آدم هنوز کاری نکرده بود که استحقاق پاداش داشته باشد«142 آل عمران»/کسی که به بهشت موعود وارد شود، دیگر خارج نمی‌شود«48 حجر»/در آن بهشت، امر و نهی و ممنوعیت و تکلیف نیست. البته در روایات هم تاکید شده که آن بهشتی که آدم در آن بود، بهشت موعود نبوده است.

 

36) پس شیطان هر دوی آنان را به لغزش انداخت، در نتیجه هر دوشان را از آن‌چه در آن بودند(بهشت) خارج ساخت. و به آن‌ها گفتم: فرود آیید، بعضی از شما دشمن برخی دیگرتان خواهید شد و برای شما تا مدت معین، در زمین جایگاه و بهره خواهد بود.

  • شیطان آن‌ها را به لغزش انداخت و آن‌ها را از بهشت خارج کرد، نه مثلا حوا، آدم را!
  • هر دوی آن‌ها را، جرم و جزای هر دو یکی بود، و تفاوتی بینشان نبود.
  • در زمین عداوت و دشمنی هست، برخی دشمن برخی خواهند شد.
  • زندگی در زمین، مدت معین دارد و محدود است و نه دائمی و تا ابد.
  • زمین هم جایگاه است؛ بحث مسکن، و هم متاع دارد، یعنی بهره‌های مختلف.
  • در آیات قبل خواندیم که خدا فرمود«انی جاعل فی الارض خلیفه»؛ یعنی غرض اصلی از خلقت آد، زندگی و خلافت روی زمین بود؛ از طرفی چون زندگی در زمین نیازمند یک نوع آمادگی بود، باید بداند که: آزاد مطلق نیست/در زندگیش یک سری امر و نهی و تکلیف و محرومیت‌هایی وجود دارد/ابلیس دشمن اوست و از هر وسیله‌ای مثل سوگند دروغ«قاسمهما» و وعده و وعید«هل ادلک علی شجره علی شجره الخلد و ملک لا یبلی» و کلک خیرخواهی«انی لکما لمن الناصحین» و قیافه حق به جانب و تهمت به ذات حق«ما نهیکما ربکما عن هذه الشجره الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین» و ...استفاده می‌کند تا آدم را فریب دهد/اطاعت از شیطان عامل سقوط اوست/ توبه وسیله جبران است و آدم با این دانستنی‌ها و تجربه‌ها آمادگی لازم برای زندگی در زمین را پیدا می‌کند.
  • تحت نفوذ شیطان قرار گرفتن مساوی است با خروج از مقامات الهی و محرومیت از آن‌ها.
  • از وسوسه‌های ابلیس و عواقب تلخ آن عبرت گیرید.
  • گمراه کردن شیطان نه تنها با خوردن، حتی با چشیدن و تنها در یک لحظه هم صورت می‌گیرد«ذاقا الشجره»
  • انسان به خودی خود جایزالخطاست.
  • در روایتی از امام رضا علیه‌السلام آمده ماجرای لغزش آدم قبل از رسیدن او به مقام نبوت بوده و نیز از لغزش‌های کوچکی بوده که قابل عفو است.
  • خطر شیطان برای بزرگان هم هست.
  • شیطان دشمن دیرینه نسل انسانی است.
  • نزاع‌ها و عداوت‌ها در یک روز پایان می‌پذیرد و محکمه عدل الهی برگزار می‌شود« الی حین»
  • هر انسانی به خاطر استعدادها و لیاقت‌هایی که دارد بهشتی است، ولی خلاف‌ها او را سقوط می‌دهد.
  • از نقاط ضعف آدمی، همان میل به جاودانگی و نیز رسیدن به درجات و مقامات والا و پادشاهی است، که شیطان هم دقیقا روی همین نقاط دست گذاشته و با استفاده از همین نقاط ضعف، بشر را به وادی جهنم نزدیک می‌کند؛ پس ما باید حواسمان به این نقاط حساس باشد.

 

37) پس به آدم کلماتی از جانب خدا القا شد که باعث شد توبه کند. قطعا او، خدای توبه‌پذیر مهربان است.

  • توبه و کلمات توبه را خدا آموخت؛ تکلم و توبه با آموزش خداست، که قطعا مؤثر است. هم توفیق توبه از خداست و هم راه توبه. القاء راه توبه اصلا از شئون ربوبیت خداست.
  • توبه واقعی، پذیرش در پی دارد.
  • توبه‌پذیری خداوند، یک منت برای همه افراد لایق است« و هو التواب».
  • توبه‌ و عذرپذیری خداوند همراه رحمت است نه عتاب و سرزنش«الرحیم».
  • اگر توبه را شکستیم و بارها خلاف کردیم، باز خدا توبه‌پذیر است «تواب»، یعنی بارها توبه‌پذیر.
  • این‌ همه لطف و قبول توبه تنها کار خداست«هو».
  • توبه یعنی بازگشت؛ اگر توبه را به خدا نسبت دهیم، به معنی بازگشت لطف و مرحمت بر بنده خلاف‌کار و پشیمان است« هو التواب» و اگر آن‌ را به بنده نسبت دهیم به معنی بازگشت انسان خطاکار به سوی خداوند است«فتاب علیه».
  • از روایات شیعه و سنی استفاده می‌شود که کلماتی که آدم به وسیله آن‌ها توبه کرد، توسل به بهترین خلق خدا، یعنی محمد و اهل بیت او علیهم الصلاه و السلام بوده است(5 تن)؛ و البته برخی دیگر معتقدند مراد از کلمات همان جمله‌ایست که در سوره اعراف آمده(اعراف،آیه 23).

 

38) گفتیم همگی از آن، فرود آیید! آن‌گاه که هدایتی از طرف من برای شما آمد،کسانی که از آن پیروی کنند، برایشان ترسی نخواهد بود و غمگین هم نمی‌شوند.

  • به خاطر خطای آدم، همه نسل آدم از بهشت بیرون رانده شدند؛ گاهی یک خطای یک بزرگ و کلا یک حرکت( چه مثبت و چه منفی)، باعث نتیجه‌ای برای نسل‌های فراوان می‌شود و دامنه تاثیرات خیر و شرش در همه عصرها و نسل‌ها گسترده می‌شود. بزرگان بیش‌تر از دیگران باید مراقب اعمالشان باشند.
  • با یک لغزش و خطا انسان را نباید رها کرد، زیرا باز هم قابل ارشاد و هدایت‌پذیر است.
  • خداوند پس از ارتکاب خطا هم، مهربان است و سرچشمه رحمت؛ باز انوار هدایت برای بندگانش ارسال می‌کند(خدا همیشه منبع فیض و رحمت است).
  • برای راهنمایی بشر، آمدن انبیا قطعی است«یاتینکم».
  • انسان آزاد است و مختار«فمن تبع هدای».
  • هر کس(استثنا نکرده خداوند)، از دستورهای هدایتی خدا پیروی کند، نتیجه‌ای بسیار عالی در انتظارش خواهد بود. دور بودن از هر گونه ترس و غمی و در واقع امنیت و آرامش روحی و روانی واقعی که از بزرگ‌ترین نعمت‌ها و نیازهای بشر است.
  • هیچ ترسی؛ و هیچ غمی!
  • دستورات هدایتی از جانب خداست!«منی هدای»
  • اعتراف به خطا و توبه آدم، سبب شد که خدا او را عفو کند، ولی این‌طور برداشت نشود که او پس از توبه به بهشت برمی‌گردد؛ زیرا آثار وضعی این لغزش غیر از عفو الهی است؛ از همین روست که فرمان هبوط صادر شد: که ای آدم تو و ذریه‌ات و ابلیس از بهشت فرود آیید. البته فرمان هبوط در چند آیه قبل، همراه با نوعی قهر بود، ولی در این آیه چون پس از توبه آدم است، به صورت عادی مطرح شده و هم‌چنین امیدوار می‌کند که اگر از هدایت الهی پیروی کنند حزن و اندوهی در پی نخواهند داشت.

 

39) و کسانی کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند؛ همانا آنان اهل دوزخند، آن‌ها در آن ابدی خواهند بود!

  • جزای کافران و تکذیب‌کنندگان آیات الهی، آتش دائمی خداوند است.
  • همین حالت همیشگی و نکته تربیتی خدا و قرآن، که همواره خوف و رجا و بیم و امید را در کنار هم می‌آورد، آیه قبل، آیه امید بود و پاداش تبعیت از خدا و دستوراتش و این آیه جزای کفر است و تکذیب آیات. یعنی همیشه حواسمان به همه جوانب باشد و تک بعدی نباشیم، فقط یک طرف قضیه را بگیریم و در همان سو پیشروی کنیم؛ بی هیچ توجهی به ابعاد و جوانب دیگر.

 

40) ای بنی اسرائیل! نعماتی از من که بر شما عطا کردم را به خاطر بیاورید و یاد کنید و به عهد من وفا کنید تا به عهدتان وفا کنم و تنها از من پروا داشته باشید.

  • از این‌جا به بعد آیات در مورد بنی اسرائیل است و ماجراهای آن‌ها، البته از آن‌جا که قرآن مختص عصر و مکان خاصی نیست، از همین آیات هم نکات فراوانی استفاده می‌شود.
  • یاد کردن نعمات‌ها، یکی از توصیه‌های همیشگی خدا به بشر و باعث خداپذیری و قدرشناسی بیشتر و شکرگذاری می‌شود. سبب محبت و عبادت می‌شود.( نکته تربیتی که از این بحث استفاده می‌شود این است که ما نیز گاهی برای مثلا فرزندمان، از او می‌خواهیم که دوران ناتوانی و ضعف خویش را و خدماتی که ما برایش انجام داده‌ایم، به یاد آرد؛ چرا که در سایه همین یاد کردن‌ها، ذهن او آگاه و هشیار و متنبه می‌شود به وظایف و مسئولیت‌ها و البته به وظیفه قدرشناسی‌اش)(نکته نربیتی دیگر: به هنگام دعوت به سوی خداوند از الطاف او یاد کنید تا زمینه پذیرش پیدا شود)
  • از «اذکروا» استفاده می‌شود که شکر نعمت‌ها واجب است.
  • افتخارات و نعمت‌هایی که به نیاکان داده شده، به منزله نعمتی است که به انسان داده می‌شود( نعمت‌ها به اجداد یهود زمان پیامبر داده شده بود.
  • در میان نعمت‌های خدا، نعمت نجات از طاغوت و نعمت رهبری حضرت موسی علیه السلام و به دست آوردن مقام نبوت و قدرت و سلطنت همراه با نعمت‌های مخصوص، از مهم‌ترین نعمت‌هاست.
  • وفا به پیمان‌های الهی واجب است(پیمان الهی شامل تمام کتب آسمانی و احکام خداوند و پیمان فطری که خدا از همه گرفته است، می‌شود)
  • بهره‌گیری از الطاف خدا، مشروط به گام برداشتن در مسیر تکلیف الهی است« اوفوا بعهدی اوف بعهدکم»؛ آری اگر مطیع خدا بودیم، خدا نیز دعاهای ما را مستجاب می‌کند«اوفوا بعهدی اوف بعهدکم».
  • کسی که یک انتظاری از کسی دارد، باید خودش هم به آن پایبند باشد(رطب خورده چون منع رطب کند)؛ کسی که انتظار وفای به عهد دارد، خود نیز باید به عهدهایش وفادار باشد.
  • تنها کسی که باید خوف و پروایش را داشته باشیم، خداوند است.
  • در انجام تکالیف الهی از هیچ قدرتی نترسید و ملاحظه کسی را نکنید. تبلیغات سوء دشمن، ملامت‌ها و تهدیدها و توطئه‌ها مهم نیست، قهر خدا از همه مهم‌تر است« وایای فارهبون»
  • در قرآن به مسئله امامت عهد گفته شده است(بقره144)؛ پس وفای به عهد یعنی وفای به پیامبر و امام آسمانی و اطاعت از او. البته در روایات هم می‌خوانیم که نماز هم عهد الهی است.
  • باید به این نکته هم حواسمان باشد که نعمت‌ها از جانب خداست. همه نعمت‌ها.
  • اسرائیل از دو کلمه«اسر: بنده» و «ئیل:خدا» تشکیل شده و به معنی بنده خداست.

 

 






برچسب ها : سبک زندگی(انس و تدبر قرآن)  ,