6)      قطعا کسانی که کفر می‌ورزند، برایشان انذار یا عدمش، مساوی است؛ در هر صورت ایمان نمی‌آورند.

  • تا این‌جا بحث از متقین و مونین و مفلحین بود؛ ولی از این آیه به معرفی کفار و سپس منافقین می‌پردازد.
  • ویژگی مهم کفار این است که چه انذار داده شوند و چه نه؛ در هر صورت ایمان نمی‌آورند. این ویژگی شاید بیان‌گر روحیات عناد و سرسختی و لجاجت کفار است که همواره باید به آن توجه کرد.
  • کفر در لغت یعنی پوشاندن و نادیده گرفتن و از این رو منکر دین را کافر می‌گویند که حقایق و آیا الهی را کتمان می‌کند و یا نادیده می‌گیرد.
  • مؤید دیگر قرآنی این آیه: «سواءٌ عَلَینا اَوَعَظتَ أَم لم تَکُن مِنَ الواعظین».
  • لجاجت و عناد باعث می‌شود روحیه چنان شود که دیگر آدمی از پذیرش حق، سرباز زند.
  • حتی اگر دعوت‌کننده رسول اکرم باشد، امکان دارد که توفیقی در اخذ نتیجه مثبت حاصل نشود. چرا که فقط دعوت‌کننده مهم نیست، بلکه عوامل دیگری از جمله دعوت‌پذیرنده و روحیاتش هم یکی از عوامل مهم است. پس حواسمان باشد که هر درخواستی نباید منجر به نتیجه مثبت شود و البته این نکته هم که گرچه خدا روحیه کافران را این‌چنین عنادانه توصیف می‌کند، ولی باز پیامبر از انجام وظیفه انذار سرباز نمی‌زند. مؤید قرآنی«وَ ما اکثرالناس ولو حَرَصتَ بِمؤمنین» و «اَفَنَضرِبَ عَنکُمُ الذِّکر صفحاً إِن کُنتُم قوماً مُسرِفین»
  • انذارناپذیری مقدمه کفر است. یعنی انذارناپذیری باعث ایمان‌ناپذیری و آن هم باعث کفر می‌شود.
  • این آیه مهر بطلانی است بر نظریه مجبور بودن انسان. چرا که می‌گوید فرد کافر با آن‌همه استدلال و موعظه، باز ایمان نمی‌آورد.
  • روش تبلیغ برای کفار و آنان که موعظه درشان اثر نمی‌کند، انذار است.
  • مبلغ و رهبر باید خود را برای لجاجت‌های سرسختانه آماده کند و با سعه صدر به کار خود ادامه دهد.<**

    7)      خداوند بر قلوب و گوش‌های آنان مهر زد و در برابر چشمانشان پرده‌ای کشید و عذابی دردناک برای آنان است.

  • دقت در این دسته آیات و آیات قبلی، تقابل روحیات کافران و متقین را نشان می‌دهد. این‌که متقین صاحب روح و دل آماده پذیرش هدایت هستند و عاقبتشان رستگاریست، ولی خداوند بر دل‌ها و گوش‌های کافران به سبب لجاجت و گنه‌کاری مهر محرومیت از هدایت می‌زند و مقابل چشمان آنان پرده افکنده می‌شود.
  • عناد در پذیرش دستورات خدا، منجر به از کار افتادن قلب و گوش و چشم می‌شود و در آخر هم عذابی بس بزرگ در انتظارشان است. یعنی در اثر کفر امتیازات اساسی انسان سلب می‌شود.
  • کیفر خداوند مقابله به مثل است؛ جزای کسی که با کفر خود حق را فهمید و بر آن سرپوش گذاشت آن است که خداوند هم بر چشم و گوش و روح و فکرش سرپوش گذارد.
  • مؤید حدیثی: امام رضا(علیه‌السلام): مهر خوردن عقوبت کفر آن‌هاست.
  • صفات قلوب کفار در آیات قرآن: «قلوبهم منکره»، «فی قلوبهم حمیه»، «صرف الله قلوبهم»، «فویل للقاسیه قلوبهم»، «لا تسمع الموتی»، «بل ران علی قلوبهم»، «فی قلوبهم مرض»، «یجعل صدره ضیقا»، «طبع الله علیها بکفرهم».
  • امراض قلبی از نظر قرآن: ریب، شک، انکار، غفلت، طبع، ختم، زیغ، رین، قساوت، غلظت.
  • قلب انسان قابلیت تغییر دارد و از همین رو توصیه شده بخوانیم«لا تُزِغ قُلوبنا بَعدَ إِذ هَدَیتنا»؛ و امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند این دعا را زیاد بخوانید و خود را از انحرافات در امان ندانید.
  • قلب در قرآن، روح است و مرکز ادراکات و در قرآن به سه نوع قلب اشاره شده است:
  • سلیم: غیر خدا در آن نیست«لیسَ فیه احدٌ سِواه»، پیرو راهنمایی حق و توبه‌کننده از گناه و تسلیم حق باشد« خ 214 نهج‌البلاغه»، قلبی که از حب دنیا سالم باشد«امام صادق علیه‌السلام»، قلب آرام«4 فتح» و قلب خاشع«16 حدید».
  •  مریض: غافل از یاد خدا و ناشایسته برای رهبری:28 کهف»، دنبال بهانه و دستاویز«7 آل عمران»، دارای قساوت«13 مائده»، زنگ‌گرفته«14 مطففین»، مهر خورده«155 نساء».
  •  منیب.

8)      و گروهی از مردم که می‌گویند به خدا و روز آخرت ایمان آوردیم، در حالی که ایمان ندارند.

  • در ابتدای سوره در 4 آیه خداوند مومنان و ویژگی‌هایشان را بیان کرد و پس از آن در 2 آیه کفار را و از این آیه به بعد طی 13 آیه، منافقان را معرفی می‌کند. یعنی گروهی که نه نورانیت گروه مومنان را دارند و نه گستاخی و جسارت کفار را، نه ایمان حقیقی دارند و نه جرأت بروز کفر را.
  • منافق همانند موش صحرائی است که برای لانه‌اش دو راه قرار می‌دهد. یکی از آن دو را باز می‌گذارد و از آن رفت‌و‌امد می‌کند و دیگری را بسته نگه‌می‌دارد و در هنگامه خطر با سر خود راه بسته را باز کرده و می‌گریزد. نام این سوراخ منفی نافقاء است که منافق از همین واژه است.
  • ایمان تنها با زبان حاصل نمی‌شود و امری قلبی است؛ چرا که منافقانی که در زبان می‌گویند ایمان آوردیم، واقعا ایمان نیاورده‌اند.
  • شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که مهم‌ترین نکات دین، ایمان به خدا و آخرت است.

9)      با خدا و آنان که ایمان آورده‌اند، خدعه می‌کنند، در حالی که جز خودشان را فریب نمی‌دهند، ولی احساس نمی‌کنند.

  • نفاق کار را به جایی می‌رساند که فرد به گمان خود حتی به خدا نیرنگ می‌زند!
  • تلاش برای فریب دادن خدا و اهل ایمان، راه به جایی نمی‌برد و در حقیقت منافق، خود را می‌فریبد، گرچه در ظاهر متوجه نشود.
  • مثالی برای تقریب به ذهن شدن این آیه: اگر بیماری دارویی که پزشک داده است را مصرف نکند و نزد دکتر رفته و بگوید مصرف کردم، و به گمان خویش دکتر را بفریبد، در حقیقت جز فریب دادن خویش کار دیگری نکرده و فریب پزشک فریب خود اوست. این‌جا هم فریب خدا، در واقع فریب خود آن شخص است.
  • منافق خود را زرنگ می‌داند، حال آن‌که اشتباه می‌کند.(خود گویی و خود خندی!)
  • خدا در مورد منافقان هم مقابله به مثل می‌کند؛ آنان در ظاهر می‌گویند مسلمانیم و اسلام هم ظاهرا آن‌ها را مسلمان می‌شمارد، ولی همان‌طور که آن‌ها واقعا ایمان ندارند، خداوند هم در قیامت آن‌ها را مورد غضب و قهر قرار می‌دهد.
  • لا یشعرون: منافق بی‌شعور است، چون نمی‌داند که طرف حسابش خداوند است که آگاه به همه اسرار اوست و در روز قیامت هم از آن‌ها پرده برمی‌دارد.
  • شعور واقعی آن است که آدمی را به خدا برساند.

10)      در قلوب آنان، مرض است، پس خدا مرض آن‌ها را زیاد کرد و عذاب دردناک برای آنان است، به خاطر دروغی که می‌گویند.

  • نفاق نوعی بیماری است. بیماری روحی. چون بیمار نه سالم است و نه مرده، منافق هم نه مؤمن است و نه کافر.
  • در بیماری نفاق، خدا هم بر شدت بیماری می‌افزاید. یعنی رشد نفاق سرطانی است.
  • عبارت« فزادهم الله مرضا» شاید جمله نفرین باشد، به معنای خدا بر بیماریشان بیفزاید.(همانند قاتلهم الله)
  • دروغ‌گوئی از روش‌های متداول منافقان است.
  • سرانجام عذابی دردناک در انتظار منافقان است.
  • عذاب دردناک به خاطر دروغی است که می‌گویند.
  • بیماری در حال ازدیاد منافقین یا ناشی از حسدی است که به مسلمانان می‌ورزند(که چرا آنان موفق شده‌اند) و یا ناشی از افسای اسرار منافقانه آنان است.
  • مثل منافقان مانند لاشه و مرداری بدبو است که در مخزن آبی افتاده باشد. هر چه آب در آن بیشتر وارد شود، فسادش بیشتر شده و بوی نامطبوع و آلودگی آن افزایش می‌یابد. نفاق هم‌چون مرداری است که اگر در روح و دل انسان باقی بماند هر حکم و قانونی که از طرف خداوند نازل شود،منافق به جای تسلیم واقعی دست به تظاهر و ریاکاری می‌زند و یک گام عملی برای انفاق خود بیشتر برمی‌دارد و این روح مریض تمام افکار و اعمال او را هم، ریاکارانه و منافقانه می‌کند و این نوعی افزایش بیماری است.
  • در مورد استفاده هم‌خانواده‌های«زادَ» در قرآن: تعابیر مثبت: «زِدنی علماً»، «زادتهم ایمانا»، «زادهم هدی»، تعابیر منفی:«زادهم نفورا»،«زادتهم رجسا»،«ما زادوکم الا خبالا»،«و لا یزید الظالمین الا خسارا»؛ با توجه به این‌ها دریافت می‌شود که کلا سنت خدا مهلت و آزادی دادن به هر دو گروه خیر و شر است« کلاً نُمِدُّ هولاء و هولاء».

11)      و هنگامی‌که به آنان گفته شد در زمین فساد نکنید، گفتند که ما قطعا مصلحانیم!

  • منافقان خود را اصلاح‌طلب معرفی می‌کنند.
  • با ستایش نابجا از خود در صدد تحمیق مردم و توجیه خلاف‌کاری‌های خویشند یا با اسامی خوش آب و رنگ و پشت تبلیغات قشنگ، کارهای خرابکارانه انجام می‌دهند.
  • منافق در واقع نفاق و چندچهرگی خویش را زرنگی و مردم‌داری و اصلاح‌طلبی می‌داند.
  • نفاق عامل فساد است.
  • گرچه منافقان پندپذیر و نصیحت‌خواه نیستند، ولی بهتر است با آنان سخن گفت و نهی‌ از منکر کرد«قیل لهم لا تفسدوا».

 

12)      آگاه و هشیار باشید که آن‌ها قطعا خودشان فسادگرند ولی احساس نمی‌کنند یا شعور ندارند.

  • منافقان در حقیق فسادگرند یا همان نکته آیه قبل که نفاق عامل فساد است.
  • با یک بررسی قرآنی درمی‌یابیم که نفاق، آثار و عوارض سوئی در روح، روان و رفتار و کردار شخص منافق ایجاد می‌کند که او را در دنیا و قیامت گرفتار می‌سازد. قرآن در وصف آن‌ها می‌گوید:دچار فقدان شعور واقعی می‌شوند«لا یشعرون»، اندیشه و فهم نمی‌کنند«لا یعلمون»،«لا یفقهون»، دچار حیرت و سرگردانی می‌شوند«یعمهون، لا یبصرون»، به سبب دروغ‌هائی که می‌بافند«بما کنتم یکذبون» در کفر پایدار می‌شوند«بما کانوا یکفرون» و هدایت نمی‌یابند«ما کانوا مهتدین»، چون اعتقاد قلبی ندارند وحشت و اضطراب  دارند«حذر الموت» و به عذاب الیم گرفتار می‌شوند«و لهم عذاب الیم».
  • بلندپروازی و خیال‌پردازی مغرورانه منافقین باید شکسته شود «انهم هم المفسدون».
  • مسلمانان باید به ترفند دروغین و شعارهای گول‌زننده و ظاهرفریب منافقین آگاه باشند و هشدار«اَلا».
  • زرنگی اگر در مسیر حق نباشد، بی‌شعوری است«لا یشعرون».
  • منافقان دائما در حال فسادند.

 

13)      و هنگامی‌که به آنان گفته می‌شود ایمان بیاورید همان‌طوری که مردم ایمان آوردند، می‌گویند آیا ایمان بیاوریم همانند ایمان آوردن سفهاء؟ آگاه باشید که آنان قطعا خودشان سفیهانند ولی خود نمی‌دانند.

  • منافقان خود را در موضع بالاتر می‌بینند و در نتیجه می‌گویند همانند ساده‌اندیشان و سبک‌مغزان ایمان بیاوریم؟!
  • منافقان در حقیقت خودشان سبک‌مغز و ساده‌اندیشند!
  • تحقیر مومنان شیوه منافقان است«کما آمن السفهاء»
  • ایمان داشتن و تسلیم خدا بودن در نظر منافقان سبک‌مغزی است.
  • برعکس در فرهنگ قرآن، تسلیم حق نشدن، سفاهت است«إنّهم هم السفهاء».
  • باید غرور متکبرانه منافقان شکسته شود و با آن‌ها مقابله به مثل شود و چهره دروغینشان باید برای جامعه مسلمین آشکار شود«الا انهم هم السفهاء».
  • بدتر و دردآورتر از هر دردی، جهل به آن درد است«ولکن لا یعلمون».
  • مسلمانان باید به هوش باشند تا فریب ظواهر را نخورند«اَلا».
  • ارشاد و دعوت اولیای خدا در منافقان بی‌اثر است«أنومن؟».
  • روش‌های تبلیغی و روشن‌گرانه مومنین باید قوی باشد«ألا، إنّهم، هم».

 

14)      و هر گاه آنان مومنان را ملاقات می‌کنند، می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم و هر گاه با شیاطینشان خلوت می‌کنند، گویند همانا ما با شماییم و ما فقط آنان را به سخره گرفته‌ایم.

  • شیاطینشان شاید به معنای هم‌فکران شیطان‌صفت باشد. یعنی دوستان منافقان، شیطان‌صفتند.(در فرهنگ قرآنی به افرادی که القای انحراف می‌کنند، شیطان اطلاق شده است)
  • تاکید بر روحیه نفاق و دورویی و نان به نرخ روزخوری.
  • منافقان با شیاطین انس بیشتری دارند و در واقع با آنان جلسات خصوصی و راحت‌تر دارند، ولی مؤمنان را هر از گاهی ملاقات می‌کنند.
  • دیدارشان با مؤمنان ظاهری است و با منافقان، محرمانه و خصوصی. یعنی جرأت ابراز علنی عقیده‌شان را ندارند. در سایه ترس از مؤمنان زندگی می‌کنند.
  • منافقان مسخره‌کننده مؤمنانند و نباید به آن‌ها اعتماد کرد.( کسی که هر جا یک مدل حرف می‌زند، قابل اعتماد نیست و صداقت، باعث اعتماد فی‌ما بین می‌شود) نمی‌شود به هر اظهار ایمان و اظهار صداقتی اعتماد کرد.
  • اظهار ایمان در منافقان موقتی است، ولی کفر در آنان ثابت است. چرا که ایمان با جملهفعلیه و کفر با جمله اسمیه آمده است.
  • کفار و منافقان با هم ارتباط تشکیلاتی دارند و منافقان از آنان خط فکری می‌گیرند.(اگر شیاطین را به کفار تعبیر کنیم)
  • منافقان با کافران، هم همفکرند و هم کمک‌کار همدیگر(با درست دانستن فرض پرانتز بالایی)
  • منافقان تماس و گفتگو با مؤمنان را استهزاء می‌دانند.

15)   خداوند آنان را به استهزاء می‌گیرد و آنان را در طغیانشان مهلت و زمان می‌دهد، تا در سردرگمی و آشفتگی غرق شوند.

  • خدا مؤمنان را مورد استهزاء قرار می‌دهد.
  • خداوند به منافقان مهلت می‌دهد و اختیار.
  • این‌که خدا به منافقین مهلت می‌دهد تا آن‌قدر که در زشتی‌ها سردرگم شوند، از سخت‌ترین مجازات‌هاست. عدم نگاه خدا به انسان، از دردناک‌ترین عذاب‌هاست و از همین رو ما همیشه می‌گوییم خدایا لحظه‌ای هم ما روا به غیرت وامگذار. و البته عدم نگاه رحمت‌بار خدا بر انسان، منجر به قساوت قلب و تسلط شیطان و وساوس او، میل به گناه و بی‌رغبتی به عبادت، همراهی و همکاری با افراد نااهل و سرگرمی به دنیا و غفلت از حق می‌شود که منافقان به این‌ها گرفتار می‌شوند.
  • کیفر باید متناسب با گناه باشد. آنان مسخره می‌کنند و خدا هم آنان را مسخره می‌کند. آنان دوگانه رفتار می‌کنند و در نتیجه کیفر دوگانه می‌بینند(در دنیا حکم مسلمان دارند و در آخرت مثل کفار کیفر می‌بینند)
  • سرکشی و طغیان زمینه‌ای برای سردرگمی است(فی طغیانهم یعمهون).
  • خداوند در برابر منافقان، حامی مؤمنان است. آن‌ها مؤمنان را مسخره می‌کنند و خدا با آن‌ها مقابله به مثل می‌کند.

16)   آنان کسانی‌اند که ضلالت را به بهای هدایت خریدار شدند. پس در این تجارتشان سودی نبردند و هدایت هم نیافتند.

  • از طرفی می‌دانیم که منافقان صاحب هدایت نبودند و از طرفی خدا می‌فرماید که آنان به بهای هدایت، ضلالت خریدند. پس شاید مراد این است که زمینه‌های فطری و عوامل هدایت را از دست دادند یعنی با وجودی‌که نسیم هدایت در برابر اینان هم وزید، ولی آنان هیچ استفاده‌ای نکردند و آن را با ضلالت عوض کردند.
  • مشابهات این آیه:‌« اشتروا الکفر بالایمان»، «اشتروا الحیاه الدنیا بالاخره»، «والعذاب بالمغفره». آمرزش و عفو الهی را با قهر و عذاب او معامله کردند.
  • مشابهات قرآنی این تجارت:«فما ربحت تجارتهم»، «بئسما اشتروا»، «الاخسرین اعمالا».
  • در آیات قبل خواندیم که عاقبت مؤمنان «علی هدیً من ربهم» است و این‌جا هم خواندیم که عاقبت منافقان «ما کانوا مهتدین» است.
  • انسان آزاد و انتخاب‌گر است، چون معامله می‌کند.
  • دنیا هم‌چون بازار است و مردمان معامله‌گرند و مورد معامله اعمال و انتخاب‌های ماست.

 

17)   مثل آنان مانند کسی است که آتش روشن کند، و تا کمی اطرافش روشن شد، خدا نور آن را ببرد و آن‌ها را در تاریکی‌هایی که چیزی نبینند،  رها کرد.

  • همه چیز دست خداست.( نورشان را می‌برد)
  • خدا نقشه‌های منافقان را نقش بر آب می‌کند. نور حاصل از آتششان را می‌برد.
  • خدا منافقان را در ظلمات رها می‌کند و این خود خطرناک‌ترین عذاب است. عاقبت منافقان تیره و تاریک است«فی ظلمات»
  • طرف مقابل منافقان خداوند است.
  • منافقان دچار وحشت و اضطرابند و در تصمیم‌گیری‌ها نیز گیج و سردرگمند« فی ظلمات لا یبصرون».
  • اسلام، نور و کفر تاریکی است.
  • منافق برای رسیدن به نور از نار استفاده می‌کند که خاکستر و دود و سوزش هم دارد.
  • کسی که از یک نور بهره نگیرد، در ظلمات متعدد باقی می‌ماند.
  • نور اسلام عالم‌گیر است، ولی نوری که منافقان در سایه آن تظاهر به اسلام می‌کنند در شعاع کمتری(حوله) و روشنایی آن ناپایدار است.

 

18)   ناشنوای گنگ نابینایند، پس آن‌ها برنمی‌گردند(به راه حق).

  • ناشنوایی، گنگی، نابینایی= حقیقت نفاق.(نفاق انسان را از درک حقائق و معارف الهی بازمی‌دارد)
  • کسی که از عطایای الهی در راه حق بهره نگیرد همانند کسی است که فاقد آن نعمت‌هاست. «صُمٌ بُکم»
  • استفاده از این تعابیر نشان می‌دهد که منافق هم‌چون ناقص‌الخلقه است که البته خود مقدمات نقص را فراهم کرده است و خود راه و وسائل شناخت را از دست داده است.
  • در جایی از قرآن خدا فرموده:«تریهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون»؛ پس نگاه کردن غیر از بصیرت است.
  • منافق راه‌های شناخت را به روی خود بسته‌اند و از گوش و چشم و زبانش بهره نمی‌گیرد.
  • عدم بهره‌گیری صحیح از امکانات و وسائل شناخت مساوی با سقوط انسانیت است.(مؤید دیگر قرآنی: آیه 179 سوره اعراف)
  • منافقان به راه حق برنمی‌گردند. منافقان لجاجت و تعصب دارند.
  • جزای این کوری و کری و لالی در این دنیا، کوری و کری و لالی در آخرت است.(آیه 97 سوره اسراء)

 

19)   یا مثل آنان همانند بارانی شدید از آسمان است که در آن تاریکی هست و رعد و برق!از ترس مرگ و به خاطر شدت صاعقه، انگشتانشان را در گوش‌هاشان فرو می‌کنند. و خداوند مسلط بر کافران است.

  • خداوند منافق را با توجه به روحیاتش به شخص در باران مانده‌ای تشبیه می‌کند که مشکلات باران تند، شب تاریک، غرش گوش‌خراش رعد و نور خیره‌کننده برق و هراس و خوف از مرگ، او را فرا گرفته و او نه برای حفظ خود از باران پناه‌گاهی دارد و نه برای تاریکی، نوری و نه گوشی آسوده از رعد و نه روحی آرام از مرگ.
  • منافقان غرق در مشکلات و نگرانی‌ها می‌شوند و در همین دنیاهم بزرگ‌ترین دلهره و اضطراب و رسوائی و ذلت دامن‌گیرشان می‌شود. از همه طرف و برای همه اعضایشان، بلا می‌بارد.
  • منافقان کسانی بودند که با چندچهرگی می‌خواستند همه را داشته باشند، ولی در پایان کار از همه خیرات محروم می‌مانند.
  • منافقان از مرگ می‌ترسند«حَذَر الموت».
  • خداوند بر آنان احاطه دارد و هر لحظه اراده فرماید با نزول آیاتی تمام اسرار و توطئه‌هایشان را افشا می‌کند.
  • سرانجام نفاق، به کفر منتهی می‌شود.«واللهُ محیطٌ بالکافرین»

 

20)   نزدیک است که نور رعد و برق، چشم‌هایشان را برباید. هر زمان که آن نور رعد و برق برایشان روشن می‌شود، چند قدمی راه می‌روند و تا تاریک می‌شود، بازمی‌ایستند. و اگر خداوند بخواهد گوش‌ه و چشم‌هایشان را از بین ببرد. قطعا خداوند بر هر چیزی تواناست.

  • شدت حادثه بسیار زیاد است؛ تا آن حد که آن نور کم مانده چشم‌هایشان را برباید. منافقان تاب دیدن دلائل نورانی و فروغ آیات الهی را ندارند.
  • منافقان به همان نور افروخته شده توسط هر کسی دست یاری دراز کرده و تحرکاتی انجام می‌دهد(هر روزنه تنفسی که در جامعه ایجاد می‌شود، اینان بدان تمسک جسته و قدمی در جهت اهدافشان برمی‌دارند). آنان چراغ فطرت درونی خویش را خاموش کرده‌اند و منتظر رسیدن نوری از قدرت‌های بیرونی‌ مانده‌اند. (حرکت منافق در پرتو نور دیگران است)
  • با تاریک شدن رعد و برق و آرام شدن حادثه و یا تنفس جامعه، اینان سرگردان و حیران می‌شوند.( منافقان متحیرند)
  • کافیست خدا اراده کند تا چشم و گوش اینان را ازشان بگیرد. یعنی نابودشان کند و اقداماتشان را خنثی کند. این نشان می‌دهد خدا برای اینان قدرت و اختیار و آزادی قرار داده و اگر چنین نبود، در لحظه‌ای نابودشان می‌ساخت، ولی بدیشان مهلت داده است. (منافق به سبب اعمالی که مرتکب می‌شود، هر لحظه ممکن است گرفتار قهر خداوندی شود«و لو شاء الله»)
  • خداوند بر هر امری تواناست. منبع قدرت‌ها خدای تعالی است. پس مؤمنان با تکیه و توکل بر خدا می‌توانند به آسانی بر منافقان پیروز شوند.... **>