پُرِ پُر بودم از حسرت و بغض و اشک، وقتی رفتم استقبال زوار کربلا. آخه خدا جون، به منِ بی‌لیاقت هم توفیق بده دیگه. امسال که نشد و فقط کوله‌باری از حسرت بود که بدجور رو شونه‌م سنگینی می‌کرد؛ آخه نه قسمتم شد برم امام رضا(علیه‌السلام) و نه کربلا، پابوس امام حسین(علیه‌السلام). خداجونم، می‌دونم که مشکل از منه و بد منم، ولی تو که خیلی خیلی خوبی، منِ بد رو هم قاطی خوبات کن، امسال که گذشت، سال دیگه قسمتم کن تو کاروان میلیونی زائرای اربعین باشم. البته طوری کن که اون موقع، امام زمان رو و حضورش رو درک کرده باشم و تو عصر ظهور و همراه خودِ نازنینش بریم حرم جدش.


خدایا به حقِ اون خوبایی که قسمتشون کردی و اون خوبایی که دعا می‌کنن، و بهحق 14 نازنینی که سراسر نورن و خاطرشون خیلی برات عزیزه، قسمت ما هم بکن که ایشاللا کربلا رو درک کنیم و بعدش از این دنیا بریم.
_____________
خدا جونم، واقعا خیلی سخته آدم پر از حسرت بشه. وقتی زواری که از زیارت امام حسین علیه‌السلام برگشته بودن، رو می‌دیدم و اشک حسرت می‌ریختم، خیلی زیاد دعا کردم که دیگه حسرت این مدلی نکشم. و مشول آیه «یا حسرتا...» نشم تو اون دنیا.خدایا دعامو مستجاب کن لطفا!