سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

  • دیامس خواننده و نوازنده زن فرانسوی که چندی پیش با انتشار کتابی اعلام کرد اسلام گزیده و حجاب اختیار کرده،می‌گوید: در اوج موفقیت از افسردگی شدیدی رنج می‌بردم و بارها به روانشناسان مختلفی مراجعه کردم اما هیچ کدام کمکی به من نکردند. دیامس می‌افزاید: راه حل خلاص شدن از افسردگی را در نماز و قرائت قرآن یافتم و نهایتا هنگامی که در دسامبر 2008 به جزیره موریس سفر کردم، شخصا اسلام گزیدم.(http://rajanews.com/detail.asp?id=139172)
  •  ماشا الیلیکینا مانکن و خواننده روسی تبار، در پی اجابت درخواستش از خدا مبنی بر شفای دوست صمیمی اش، به اسلام روی آورد و حجاب اختیار کرد.  او ایمان به خدا را باعث ایجاد تحول در زندگیش می داند و خود را موظف می داند، که غیر مسلمانان را از انحراف و گمراهی برهاند و خود را موظف می داند الگویی برای گرایش به اسلام باشد. او حجاب برگزیده و با افتخار حجاب را راه رسیدن به خدا می داند و تمام گذشته ی سرشار از انحرافش را کنار گذاشته و فرد جدیدی شده است.(http://harimeyas.com/1390/12/با-حجاب-شدم-تا-به-خدا-برسم‎.html)
  •  کانکو آکیو زن 51 ساله ژاپنی در حرم امام رضا(علیه السلام) دین اسلام را برگزید و ....(http://harimeyas.com/1390/11/تشرف-زن-ژاپنی-اسلام-حرم-امام-رضا.html)

 

هر از چند گاهی خبرهایی از این دست به گوشمون می رسه و چقدر قشنگه کار چنین افرادی. ولی متاسفانه از این سمت بازیگران و خواننده هایی پست، از دین قشنگ اسلام و قوانین خیلی نازش، برمی گردن به قهقرا و ...

ما در حقانیت دین قشنگمون شک نداریم و فقط کمی فکر و تامل و مطالعه لازمه تا اگر هم بر فرض عاشق دینمون نیستیم، عاشقش بشیم. ولی من به شخصه خیلی به دینم و به خودم که مسلمانم و شیعه، می بالم که با این هجمه بزرگ تبلیغی علیه دینم و کشورم، باز هم روز به روز بیشتر و بیشتر با خبر مسلمان شدن رو به رو می شم و از اون ور هم خیلی خیلی تاسف می خورم که چرا یکی باید اینقدر نادون و (دیگه نمی شه گفت!) باشه که از این همه زیبایی رو برگردونه و بره تو متن و وسط زشتی.

چرا باید یکی این ور آب، تمام تلاشش رو بکنه تا دست به همه کثیفی ها و لذائذ شهوانی و حیوانی بزنه تا به قول خودش به آرامش برسه؛ ولی هیچ توجهی به حرف کسایی که یه عمر تو همچین اوضاعی بودن، نکنه و به عشق تجربه اون لذائذ، خودش رو به گند بکشه و بعد یکی اون ور آب، برگرده بگه در اوج افسردگی، راه خلاصم، نماز بود و قرآن!

خدا جونم با تمام وجودم ازت می خوام به من بصیرتی بدی روزافزون و همیشه و هر لحظه مواظبم باشی که تو تو هیچ گمراهی و انحرافی گرفتار نشم.

 






برچسب ها : اسلام گرایی  , بصیرت  , حجاب  ,

      

 

خدا جونم من خودم می دونم و بارها اعتراف کردم که چقدر بدم. ولی تو که اینقدر خوبی و ستارالعیوب و توبه پذیر، ازت خواهش می کنم منو ببخشی و همه ی بدی هامو کامل کامل پاک کنی. چه بدی هایی که در حق خودم کردم و چه بدی هایی که در حق دیگران انجام دادم. خدا جونم با تموم وجودم ازت خواهش می کنم منو ببخشی و واقعا منو تو راه راست و مستقیم قرار بدی و نذاری دست از پا خطا کنم. خدا جونم التماس می کنم کمکم کنی و دستمو بگیری که این همه خطا نکنم. من خیلی ضعیفم و خیلی محتاج. و خیلی خیلی گناهکار. خدا جونم منو ببخش کمکم کن بتونم همیشه بهترین کارها رو انجام بدم.

دعا+التماس

 





      

 

چند سال پیش وقتی برای اولین بار به هیات فاطمیون قم رفتم، اتاق کوچکی کنار محل اصلی هیات، توجهمو جلب کرد. تو این اتاق کوچیک، بچه ها جمع شده بودند و یک خانمی هم مشابه مربی مهد کودک، بچه ها رو سرگرم می کرد و وسایل سرگرمی هم شامل یک سری دفتر نقاشی و مداد رنگی و اسباب بازی بود که مشخص بود نو نیستند و مثلا خود هیاتی ها از خونه آوردنشون. از اون جایی که برای بچه های کوچیک اسباب بازی جدید(هیچ اهمیتی نداره که نو باشه یا درب و داغون؛ همین که مال خودت نباشه) خیلی جالبه، حسابی با اونا سرگرم می شدن و با کلی ذوق و شوق از اون ها استفاده می کردند.

خیلی زیاد از این کار خوشم اومد و از دفعات بعد، من هم هر از گاهی، چیزی برای سرگرمی بچه هیاتی ها می آوردم.از برچسب گرفته تا یه خوردنی کوچیک یا برگه نقاشی و رنگ آمیزی و... و گاهی خودم هم، همراه بچه ام تو اون اتاق به اصطلاح مهد کودک می موندم و گاهی حتی با بچه ها سرگرم بازی می شدم.

حالا همه این ها، بهانه ای بود برای گفتن این مطلب که چقدر خوبه همه مساجد ما، یاد بگیرن این کار قشنگ رو و برای قسمت بانوان، یه مهد کودک مانندی(یه اتاق کوچیک حتی) در نظر بگیرن و برای هر مراسم و نماز جماعتی، یکی از خانم های جوان و خوش ذوق، بچه های نمازگزاران رو سرگرم کنه و به این ترتیب برای بچه ها، مسجد و مراسماتی از قبیل سخنرانی و هیات و اعتکاف رو با خاطره خوش عجین کنه، و اون ها رو به چنین فضاهایی علاقمند کنه.

امیدوارم این فرهنگ در جامعه نهادینه شود که نه تنها در مساجد، بلکه حتی در همایش هایی که بانوان در آن، حضور دارند هم، از اتاقک های کوچک مهد مانند استفاده شده و بدین ترتیب هم شاهد حضور فعال تر و هم با نشاط تر مادران فرزند دار و با تخصص باشیم. ان شاءالله!

مسجد+ مهد کودک

پ ن1:مطمئنا ثوابی که نصیب مربی مهد این چنینی می شه، کمتر از سایرین و شرکت کنندگان در مراسمات نیست. چرا که در این صورت،عده زیادی از خانم ها که به خاطر فرزند کوچیک از توفیق حضور در مسجد و بهره بردن از مراسمات محرومند هم، می تونن حضور فعال و پرشوری داشته باشن.

پ ن2:متاسفانه الان بیشتر شاهد تشر و راندن بچه ها از مساجد هستیم، اون هم به بهانه سرو صدا و شیطنت های طبیعی و اقتضای سن خردسالان و البته باز متاسفانه، امثال من ها(مادران دارای فرزند کوچک)باید با این اعتراض با چاشنی عصبانیت زیاد مواجه شویم که آی! تو که بچه خردسال داری، اصلا به چه حقی در نماز جمعه و جماعت شرکت می کنی که تازه آرامش نماز ما را هم برهم زنی!جای توی بچه دار کنج خانه است و نه در نمازهای جمعه و جماعت و یا مراسمات قدر و عرفه و احیا!

 





      

پرسیدند: چرا می‌خواهی زنت را طلاق دهی؟

گفت: انسان آبروی همسرش را نزد بقیه حفظ می‌کند.

بعد از گذشت مدتی از جدایی، علت را از او جویا شدند. گفت:

انسان نباید پشت سر زن بیگانه صحبت کند!

_______

 

پی‌نوشت: بسیار لذت بردم از خواندن این داستان و بسیار بیشتر شرمنده شدم و آرزو کردم دارایی اخلاق زیبا را!






برچسب ها : اخلاق  ,

      

عشق یعنی استخوان و یک پلاک





      

همیشه می‌شنیدم که احترام سیدها رو باید خیلی زیاد نگه‌داریم. ولی هیچ وقت به شکل جدی و مستند رو این مسئله دقت نکرده بودم. و من شخصا با وجودی‌که سید هستم و به همین خاطر با سیدهای زیادی از پدر و خواهر و برادر گرفته تا عمه و عمو و بچه هاش و حالا غیر اون سید فامیل یا غیر فامیل در ارتباطم، اعتراف می‌کنم که حقوق سیدها رو اون‌جور که بایدT رعایت نکردم و امیدوارم که خدا کمکم کنه که از این به بعد تو این زمینه حواسمو بیشتر جمع کنم و  از این به بعد احترام اولاد پیغمبر رو داشته باشم.

حالا چطور شد که من، بعد این همه سال تازه به یاد احترام به سادات افتادم؟!

حقیقتش تو همسایگی ما سیدی زندگی می‌کنه که دخترای کوچیکش زیاد میان دم در خونه‌ی ما تا با پسر من و اسباب بازی‌هاش بازی کنن، ولی چون خانواده و فرهنگ مناسبی ندارن، من اصلا نمی‌پسندم که با پسرم بازی کنن. حالا تا الان باز، پسرم هر از گاهی می‌ذاشت بیان خونمون و باهاش بازی کنن، ولی جدیدا خودش هم بی‌میل شده و اصلا راهشون نمی‌ده و اونا طفلکیا رو از دم در می‌رونه. منم تازه خوشحال شده بودم که خب با کسی که من تشخیص دادم نامناسبه، ارتباط نخواهد داشت؛ ولی تو همین اثنا یه دوستی بهم تذکر داد که اونا سیدن(من قبلش نمی‌دونستم) و اولاد پیغمبر و یه ذره بیشتر حواسمو جمع کنم.

من تو این فکرا بودم که حاج آقا عالی(کارشناس برنامه سمت خدا)مطالب زیر رو بیان کردن و من هم اونا رو سریع یادداشت کردم:

امام علی(علیه السلام) فرموده‌اند: من در روز قیامت شفاعت 4 گروه را می کنم:

اول کسی که احترام فرزندان مرا نگهدار.

دوم کسی که نیازهای آنان را برآورد.

و سوم کسی که در رابطه با مشکلات فرزندان من سعی و تلاش کند.

چهارم هم کسی که با قلب و زبان محب آنان باشد.

مرحوم آیت الله نخودکی اصفهانی می فرمایند : من به هرجا که رسیدم با سه چیز رسیدم : اول - احترام به سادات و فرزندان اهل بیت ، دوم - نماز اول وقت ، سوم - رزق حلال. مرحوم آیت الله تهرانی  حدود بیست سال پیش از دنیا رفتند . ایشان از پیشگامان خدمت و احترام به سادات بودند . روزی هنگام پاسخ دادن به  یکی از شاگردان خود یک مقدار صدای خود را بلند کردند . بعد از درس، به شاگرد خود که از سادات بود گفتند که من باید دست شما را ببوسم ، چرا که صدای من بر فرزند زهرا (س) بلند شد  . یکی از شاگردان ایشان می گوید من دو ساعت وقت ایشان را گرفتم و ایشان ایستاده پاسخ سوالات من را دادند . برای این کار من خیلی خجالت    کشیدم  وگفتم من را حلال کنید . ایشان گفتند مزاحمتی نبود اما چون اصرار می کنی من یک تقاضایی از شما دارم . روز قیامت وقتی که من را احیاناً به سمت جهنم می برند ،   شفاعت من را نزد مادر خود زهرا(س) بکن .

 





      

چند روزی بود که داشتم با دقت و حوصله‌ی تمام رو یه کارِ دستی برا یکی از کسایی که خیلی خاطرشو می‌خوام و برام عزیزه،کار می‌کردم. از اون جایی که این دوستم خیلی رو وسایلی که کادو می‌گیره، حساسه، منم دقتم رو واقعا مضاعف کرده بودم و خیلی رو کارم وقت گذاشتم و حتی اگه یک ذره و خیلی خیلی کم هم، تو کار احساس نقص می‌کردم، سریع اون قسمت رو کاملا اصلاح می‌کردم.خلاصه با یه لذت و دقت فوق العاده کارم رو انجام می‌دادم و لحظه شماری می‌کردم تا کارم تموم بشه و به دوستم بدمش.تو اثنای کار چند نفر از دوستان که شاهد کارم بودن، می‌گفتن با چه حوصله و دقتی کار می‌کنی و تحسینم می‌کردن که چقدر برای دوستم ارزش قائلم که این‌طوری دارم کار می‌کنم. وقتی کار تموم شد و دوستانِ دیگه و چند نفر از آشنایان و یه استاد اون کارِ دستی، کارِ منو دیدن، بدون استثنا همه گفتن چقدر خوب و قشنگ کار کردی و بعضیا به نظر خود من، بیش از حد هم تعریف کردن و گفتن خیلی شیک و تر و تمیز و باکلاس شده و برایِ همچین وسیله‌‌ای، این همه تمیزیِ کار نیاز نیست و دوستام و اون آشناها، از کارهایی مشابه همین، که انجام داده بودن و چقدر مورد پسند و استفاده واقع شده بود حرف زدن و البته گفتند که ما نه این‌قدر تو کارامون دقت کردیم و نه این‌قدر کار تمیز و شیکی انجام داده بودیم.

 با این تحسین‌ها منم حسابی خوشحال شده بودم و دیگه مطمئن بودم که دوستم هم خوشش میاد. ولی از اون جایی که قبل‌ترها، در مورد این دوستم به این نتیجه رسیده بودم که اگه بدونه کاری با سلیقه شخصیِ خود من و به دست خودم انجام شده، رغبتی بهش نخواهد داشت، تصمیم گرفته بودم بهش نگم کارِ خودمه و فقط به عنوان یه کادو بهش بدم.

بالاخره لحظه دادن کادوم رسید و من با ذوق تمام کادو رو به دوستم دادم؛ ولی متاسفانه دوست عزیزم به محض دیدن یه قسمت کادو، حتی به بقیش نگاه هم نکرد و گذاشتش تو ظرفش و گفت، می‌برم برش می‌گردونم و یه مدل بهترش رو که خودم می‌پسندم، می‌گیرم.

انگار یه حوض آب یخ ریختن رو سر من! هر چی اصرار کردم که حداقل بقیه قسمت‌هاشو هم نگاه کن؛ شاید بپسندیش و شاید همونی باشه که تو می‌خوای؛ متاسفانه زیر بار نرفت.

نکته‌ای که می‌خوام از این ماجرای ساده‌ی واقعی نتیجه بگیرم اینه که(نکات تابلو رو نمی‌گم و هر خواننده‌ای خودش به اونا می‌رسه) من در قبال نپسندیده شدن کادوم، به شدت ناراحت شدم. ولی بعد که داشتم فکر می‌کردم و سعی کردم که دیگه ناراحت نباشم، به این مطلب فکر می‌کردم که چرا همچون منی، باید این‌قدر ضعیف باشه که وقتی یه کاری با تمام علاقه و دقت برای دوستی انجام می‌ده و دوستش به راحتی اون کار رو زیر پا له می‌کنه، باید اصلا ناراحت بشه.

 فکرم رفت رو بزرگانی که جواب‌های به مراتب بدتر و شدیدتر در قبال تلاش‌ها و کارهای فراوانشون می‌گرفتن و اصلا غم به دل راه نمی‌دادن. کار من که به هیچ وجه قابل قیاس نیست و تازه من برا چنین کار کوچیکی حدود یه ساعتی ناراحت شده بودم.گرچه من هم، سعی کردم به سرعت(یه ساعتی طول کشید البته) با این مسئله‌ی کوچیک و ساده کنار بیام و حتی ناراحت هم نباشم دیگه، ولی چرا حتی همین‌قدر هم ناراحت بشم باید!

 تو همین فکرا بودم که به این نتیجه رسیدم که اگه ملاک و معیار کارهای ما خدا باشه، ما بدون هیچ ناراحتی، حتی شکست رو هم می‌پذیریم. و نکته‌ی دیگه هم این‌که کسی‌که واقعا ناراحت نمی‌شه، ذاتا خوبه ولی چون منی که با همچین مسئله‌‌ی ساده‌ای انگار یه حوض آب یخ رو سرم ریخته می‌شه و به این شدت ناراحت می‌شم، ذاتا خوب نیستم و فقط تمام تلاشم رو می‌کنم که خوب باشم. ذات خوب و سالم، با پیش‌آمدن چنین مسئله‌ای، هیچ غمی به دلش راه نمی‌ده. و بعد هم این نتیجه رو تعمیم دادم به همه کارها و رفتارها. این‌که من نوعی در قبال خیلی از مسائل ناراحت می‌شم، یکی از مهم‌ترین دلائلش اینه که هنوز به اون حد از خودسازی نرسیدم که از همچین مسائلی به راحتی گذر کنم و تو هر مسئله‌ای به جای این‌که طرفم خدا باشه، طرفم آدمای دنیای خاکین و به خاطر همین، این‌قدر ضعیفم و در قبال یه برخورد ساده، ناراحت می‌شم.

 پی‌نوشت:مهم علاقه و اخلاص ما تو کاره و نتیجه هر چی شد ما باید قدرت پذیرشش رو داشته باشیم.

 





      

اگه قرار باشه دختر بچه ای چادر سرش کنه و چادری بشه، مامان و باباش خیلی باید حواسشون جمع باشه و همیشه مواظب باشن که این چادر برای دختر بچشون همیشه شیرین باشه و هیچ وقت از طرف اونا و یا مشکلاتی که پیش میاد، حتی کوچک ترین دلخوری و ناراحتی ای نسبت به چادر نشون ندن.مثلا اگه هوا بارونی بود و چادر بچه گلی شد،‌به هیچ وجه نباید با اوقات تلخی و عصبانیت بچه رو خطاب کنن و حتی با کوچکترین لحن ناراحتی ای به بچه بگن چادرتو جمع کن و یا مثلا اه که چادرت گلی شد و یا اون چادرو بردار از سرت ؛ مگه نمی بینی همش گلی شد و یا ای وای زود بردار اون چادرو از سرت که همه جا رو کثیف کرد.

یه نکته مهم دیگه هم اینه که باید حواسمون باشه اگه دوست داریم دخترمون چادری بشه، تو هویت دادن به دخترمون با دقت زیاد عمل کنیم. متاسفانه اکثرا می بینیم که والدین دائم دخترشون رو با دختر خوشگلم و دختر زیبای من و ملکه زیبایی و کلماتی از این قبیل صدا می زنن. و دختر رو همه دوست دارن هر روز با انواع و اقسام وسائل تزیینی جدید مو و لباس ببینن و با هر باری که موهای دختر یا لباس دختر بچه ها عوض میشه، اطرافیان همش از زیبایی و خوشگلی اون و لباس ها و چهره و موی سرش تعریف می کنن و به این ترتیب دختر بچه های ما از همون ابتدا بهشون باورونده می شه که هویتشون تو زیبایی موی سر و لباس ها و اندامشونه و دختری که با این باور بزرگ بشه، نمی تونه و نباید هم چادر رو قبول کنه؛ چرا که چادر پوشیدن، یعنی پوشاندن همه هویتش. و این علاوه بر سختیش، نامعقول میاد به نظرش.(صد البته بنده هیچ مخالفتی با زیبایی و آراستگی ندارم) بنابراین باید حواسمون به این نکته مهم باشه.

حالا علاوه بر این باید از همون ابتدا تلاش کنیم که با چادر و حجاب و پوشش به دخترمون هویت دینی بدیم.لابد میگین چه جوری؟ فقط یکی دو تا مثال میزنم: این که مثلا وقتی دخترمون روسری یا چادر(حتی بی برنامه و همین جوری و تو خونه) می پوشه، ما و بقیه اطرافیان ذوق کنیم و به بقیه افراد دور و برمون هم که حواسشون نبوده بگیم ببینید چه دختر قشنگی داریم یا چه دختر زیبایی شد و چقدر نورانی و خوشگل شد و یا یه جایزه(حالا از هر مدل و نوعش؛ نه لزوما گرون و ...) و تشویقی براش در نظر بگیریم و در صورت ممکن همون لحظه حتما یه تشویق ازش بکنیم( حتی شده با دادن یه شکلات) و یا وقتی با چنین صحنه هایی(پوشش دخترمون) مواجه شدیم، با ذوق بگیم یه لحظه با همین حجاب زیبات وایسا تا ازت عکس بگیرم و اون عکس رو به دوستان و فامیل هم نشون بدیم و یا بفرستیم که داشته باشن و با هر بار دیدنش یه تشویقی بشه برای دخترمون و یا خودمون اون عکس رو پس زمینه گوشی تلفن همراه و یا کامپیوترمون بکنیم و یا خبر این پوشش زیباشو سریع به فامیلای محبوبش و دوستان مخابره کنیم. این که دیگه چه جوری می شه این حجاب زیبا رو در دختر خردسال نهادینه کرد برمی گرده به افراد مختلف و سلائق و ذوق های متفاوت که اتفاقا منم خیلی خوشحال می شم که با این سلائق مختلف آشنا بشم.

 





      

حاج آقا پناهیان:

«یک روز یکی از دانش‌جویان با تمام لذت به آهنگی گوش می‌کرد. از او پرسیدم: پس چرا من از این آهنگ هیچ لذتی نمی‌برم؟ گفت: حاج آقا، باید یه مدت بهش گوش کنی تا باهاش انس بگیری، اون وقت می‌تونی ازش لذت ببری. با تعجب گفتم: اِ؟! واقعاً برای این‌که ازش لذت ببرم باید باهاش انس بگیرم؟ پس چرا خیلی‌ها در مورد نماز این‌طوری فکر نمی‌کنن؟! چرا برای رسیدن به لذت نماز سعی نمی‌کنن با اون انس بگیرن؟!»

حدیث قدسی:

اذا عَلِمتُ انَّ الغالبَ علی عبدی الاشتغالُ بی، نَقَلتُ شَهوَتَهُ فی مَسألَتی و مُناجاتی.

خداوند می‌فرماید: اگر ببینم بنده‌ام بیش از هر چیز به من مشغول است، لذت دعا و مناجات را در دلش قرار می‌دهم. (عُدَّةُ الداعی)

 

منبع:http://h-shad.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=47:1391-05-13-20-20-20&catid=44:shortnotes02&Itemid=74





      

 

حسادت 4 درجه دارد:

  • این که بخواهی کسی نعمتش از دستش برود
  • این که بخواهی نعمتی از کسی گرفته شده و به تو برسد
  • اینگونه فکر کنی که حالا که من نمی توانم فلان نعمت را داشته باشم، از فلانی هم گرفته شود
  • حسادت همراه با ترس

نشانه های حسود:

  • هنگام شادی دیگران ناراحت؛ و هنگام ناراحتی دیگران شاد است(خشم و عصبانیت)
  • اهل برجسته کردن بدی دیگران است
  • دل مشغولی فراوان دارد
  • حس تقدیر و تشکر ندارد
  • همواره اهل غیبت است و تملق
  • انکار فضائل دیگران می کند
  • متکبر است و خودبزرگ بین

درمان حسادت:

  • بفهمد که مریض است
  • هم برای دیگران و هم برای خودش دعا کند
  • تقویت باورهای دینی
  • تقوا پیشه کردن
  • اصلاح اندیشه و راضی به رضای حق بودن
  • بداند که حسادت مایه از دست رفتنش می شود
  • اصلاح رفتار
  • خیرخواهی برای مردم
  • عدم پیروی جاهلانه

این متنو حایی دیدم و خوشم اومد و به نظر من هر کسی یا حداقل خود من درجه ای از حسادت رو دارم و در نتیجه خوبه که رو درمانش و بدی هاش فکر کنم.





      
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >




+ سلام، سئوال در مورد برنامه‌های اندروییدی و حافظه موبایل دارم، کسی پاسخگو هست؟(چشمک)

+ سلام، کسی هست در مورد اندرویید و بازار بتونه به چن تا سئوال ابتدایی و ساده من جواب بده؟

+ سلام،از نواهایی که خاطره شدن و راجع به امام رضان، چند تا می خوام، کسی لینکشونو نداره؟



+ سلام، کمک می خوام!

+ سلام، کسی از این فلش های جالب رمانتیک نداره برا همسری روزشو تبریک بگیم؟

+ صراحت انقلابی!

+ سلام دوستان، ببخشید یه سئوال در مورد متن گذاشتن تو پارسی بلاگ:

+ سلام دوستان


[ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]
[ Designed By Ashoora.ir ]